جدول جو
جدول جو

معنی منگله - جستجوی لغت در جدول جو

منگله
منگوله، در علم زیست شناسی ترۀ دشتی، برای مثال گشت پرمنگله همه لب کشت / داد در این جهان نشان بهشت (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
تصویری از منگله
تصویر منگله
فرهنگ فارسی عمید
منگله
(مَ گُ لَ)
نام سبزی و تره ای است صحرایی. (برهان). نام تره ای است صحرایی و بعضی به فتح نیزگفته اند. (فرهنگ رشیدی). ترۀ صحرایی باشد. (جهانگیری) (آنندراج). ترۀ دشتی بود. (اوبهی) :
گشت پرمنگله همه لب کشت
داد در این جهان نشان بهشت.
ابوشکور.
، علاقۀ ابریشمی و غیره. (برهان) (آنندراج). منگوله. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
منگله
(مَ گَ لَ)
به معنی منگلوس و آن شهری باشد که فیل خوب از آنجا آورند. (برهان) (از جهانگیری) (از غیاث اللغات) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) :
سینه هاشان بردریده مغزهاشان کوفته
چنگ شیر شرزه و خرطوم فیل منگله.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
منگله
(مَ گَ لَ)
منگلجی. منجانه. منقانه. منقاله. منغاله. منگانه. پنگان. فنجان. بنکام. آلتی که با آن زمان را محاسبه کنند. (از دزی ج 2 ص 619)
لغت نامه دهخدا
منگله
((مَ گُ لِ))
تره دشتی، آویز نخی یا ابریشمی
تصویری از منگله
تصویر منگله
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنگله
تصویر زنگله
زنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند
زنگل، زنگدان، زنگلیچه، ژنگله، ژنگدان
فرهنگ فارسی عمید
آویز نخی یا ابریشمی که به شکل رشته و گلوله درست می کنند و به کلاه یا جامه یا چیز دیگر آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنگله
تصویر شنگله
ریشۀ پرده و دستار و جامه، خوشه، خوشۀ جو یا گندم، خوشۀ انگور، خوشۀ خرما، برای مثال درخت خرما صد خار زشت دارد و خشک / اگر دو شنگله خرمای خوب و تر دارد (ناصرخسرو - ۲۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منگنه
تصویر منگنه
دستگاه یا ابزاری که چیزی را زیر آن بگذارند و فشرده کنند، آلت فشار، افزاری که با آن دکمه و جادکمه درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگله
تصویر چنگله
چنگال، پنجۀ درندگان و پرندگان، چنگک، قلاب، در موسیقی چنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگله
تصویر انگله
دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگل، انگول، انگیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگله
تصویر سنگله
نانی که از آرد ارزن یا گاورس بپزند، نان ارزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژنگله
تصویر ژنگله
سم شکافته مانند سم گاو، گوسفند و آهو زنگوله،
زنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند، زنگل، زنگله، زنگدان، زنگلیچه، ژنگدان
فرهنگ فارسی عمید
(بَ گَ لَ)
منسوب به بنگاله. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) :
ای نیزۀ تو گوی و دل دشمن انگله
خصم تو روبهی است حسام تو بنگله.
قطران.
لغت نامه دهخدا
(بُ بِ گَ / گُ لَ)
نامی است که در نیک شهر و ایرانشهر به پنج انگشت دهند. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(بُ گُ لَ)
تخم دان گلها. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ گِ لَ / لِ)
موی مرغوله و مجعد را گویند، و آن مویی باشد که هر تارش برهم نشسته و بخود پیچیده بود همچون موی زنگیان، و جعد. نقیض سبط است، و سبط مویی را گویند که تارهای آن مطلقاً پیچ و خم نداشته باشد. (برهان). موی مجعد و مرغوله و پیچیده و برهم نشسته را گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). موی مرغول مجعد و پیچیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خوشه مطلقا (اعم از خرما انگور گندم و جو)، ریشه ابریشمی و مانند آن که بر سر دستار روپاک و غیره دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقله
تصویر منقله
بر گرفته از منقل: انگشتدان زغالدان کلک جای زغال انگشت دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگله
تصویر زنگله
زنگوله. یا زنگله روز آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگله
تصویر سنگله
نانی که از آرد گاورس (ارزن) پزند
فرهنگ لغت هوشیار
منزلت در فارسی: گاه پایگاه ارج از منزله: به جای جانشین در فارسی منزله در فارسی مونث منزل فرود آمده فرو رسیده منزلت یا به منزله. بجای عوض جانشین: (آن بمنزله زاد و راحله است در حرکت ظاهر) (اوصاف الاشراف. 4) مونث منزل: (کتب منزله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منگلی
تصویر منگلی
خالدار
فرهنگ لغت هوشیار
ابزاریست که بوسیله آن دگمه و جا دگمه سازند، آلتی فلزی که چیزی را در میان یا زیر آن گذارند و تحت فشار قرار دهند، آلتی که بوسیله آن آب گیری. را استخراج کنند آب میوه گیری، آلتی که بوسیله آن روغن بزورات را استخراج کنند
فرهنگ لغت هوشیار
رشته هایی از ریسمان نخی یا ابریشمی که بشکل رشته یا گلوله درست کنند و بکلاه اطراف لباس علم (درفش) بند پرده تسبیح و غیره آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحله
تصویر منحله
منحله در فارسی مونث منحل: بر چیده مونث منحل: (شرکت منحله) توضیح در فارسی گاه بدون مراعات تذکیر و تانیث آید: (حزب منحله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگله
تصویر چنگله
منقار مرغان، نونک سنان و پیکان و مانند آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگله
تصویر انگله
تکمه دگمه گوی گریبان انگل عروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگله
تصویر بنگله
((بَ گَ لِ یا لَ))
خانه نئین، خانه ییلاقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگله
تصویر سنگله
((سَ گُ لَ))
نانی که از آرد ارزن پزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شنگله
تصویر شنگله
((شَ گُ لَ یا لِ))
خوشه، ریشه دستار یا جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منگوله
تصویر منگوله
((مَ لِ))
آویز، آویزی که به شکل رشته و گلوله درست می کنند و به کلاه یا جامه یا هر چیز دیگر آویزان می کنند
فرهنگ فارسی معین
((مَ گَ نِ))
ابزاری که چیزی را در میان یا زیر آن می گذارند و سوراخ می کنند یا تحت فشار قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منقله
تصویر منقله
((مَ قَ لَ یا لِ))
جای زغال، انگشت دان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژنگله
تصویر ژنگله
((ژَ گُ لَ یا لِ))
سمی که شکافدار باشد مانند سم آهو، گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی معین