گوی گریبان. تکمۀ کلاه. (برهان قاطع). گوی گریبان و کلاه. جوزه گره. (فرهنگ سروری) : وانگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه را هم قوقه و هم انگلۀ شاهوار کرد. خاقانی. چون قدح گیری در ایوان آسمان گوید ترا مشتری بربسته زلف و برگشاده انگله. ظهیر فاریابی (از فرهنگ جهانگیری). پیکان انگلۀ کله از تارک کیوان برداشتی. (تاج المآثر). افلاک چیست خاسته گرد سپاه اوست خورشید چیست انگله ای بر کلاه اوست. ؟ (از فرهنگ سروری).