به معنی انگشت دان و زغال دان باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مجمر. (غیاث). امروزه منقل گویند و منقله در عربی، به معنی منزل و فرودآمدنگاه آمده و به معنی آتشدان خاص فارسی است. (از حاشیۀ برهان چ معین) : در صدر مجلس منقله ای نهاده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 334)
به معنی انگشت دان و زغال دان باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مجمر. (غیاث). امروزه منَقَل گویند و مَنقَلَه در عربی، به معنی منزل و فرودآمدنگاه آمده و به معنی آتشدان خاص فارسی است. (از حاشیۀ برهان چ معین) : در صدر مجلس منقله ای نهاده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 334)
یک نوع زنجبیل چینی، دراز شدن شتر و بقولی دردمند گردیدن آن. (از ذیل اقرب الموارد) ، طمع نمودن و طلب کردن. (منتهی الارب). طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
یک نوع زنجبیل چینی، دراز شدن شتر و بقولی دردمند گردیدن آن. (از ذیل اقرب الموارد) ، طمع نمودن و طلب کردن. (منتهی الارب). طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
منقبت در فارسی ستای انگیز، کوچه تنگ کوچه آشتی کنان، راه کوهستانی آنچه مایه ستایش دیگران و فخر و مباهات شخص باشد هنر: (داوود را صلی الله علیه با منقبت نبوت بدین ارشاد و هدایت مخصوص گردانید) (کلیله. مصحح مینوی 6)، جمع مناقب
منقبت در فارسی ستای انگیز، کوچه تنگ کوچه آشتی کنان، راه کوهستانی آنچه مایه ستایش دیگران و فخر و مباهات شخص باشد هنر: (داوود را صلی الله علیه با منقبت نبوت بدین ارشاد و هدایت مخصوص گردانید) (کلیله. مصحح مینوی 6)، جمع مناقب
منقضه در فارسی مونث منقص فرو میرنده انداخته نیزک مونث منقض یا کواکب منقضه ابو حاتم اسفزاری در} رساله آثار علوی {آرد (چا. تهران 1319) : (فصل هشتم اندر کواکب منقضه هرگاه که این بخاری که ماده حریق است سخت بلند شود و مدد او از زمین بریده گردد و بعد ازین بالا رود تا آنگاه که (از سر) زبرین (بجوهر) آتش رسد (آتشش) دروی گیرد و شعله شود و برین بخار بر رود بزودی و چون بدیگر جانب او رسد و مادت غذا نیابد فرو میرد و او را منقضه خوانند و شکل آن بخار مایل آفاقی بود که از آنجا برخاسته باشد، اگر وضعش از شرق بغرب بود آن کواکب منقضه چنان نماید که از مشرق بمغرب رود و اگر وضعش از شمال بجنوب بود کواکب منقضه از شمال بجنوب رود... {بیرونی در التفهیم منقضه را به} انداخته {ترجمه و تعبیر کرده است (التفهیم ص قلب) توضیح مرحوم قزوینی در متن چهار مقاله} منقضه {بتشدید ضاد آورده در ترجمه عربی چهار مقاله (ص 15) نیز چنین ضبط شده اما دزی در ذیل قاموسهای عربی (ج 2 ص 713)} المنقضه) (بضم میم و فتح نون و قاف مشدد و ضاد) بمعنی شهب آورده و قول اول اصح است
منقضه در فارسی مونث منقص فرو میرنده انداخته نیزک مونث منقض یا کواکب منقضه ابو حاتم اسفزاری در} رساله آثار علوی {آرد (چا. تهران 1319) : (فصل هشتم اندر کواکب منقضه هرگاه که این بخاری که ماده حریق است سخت بلند شود و مدد او از زمین بریده گردد و بعد ازین بالا رود تا آنگاه که (از سر) زبرین (بجوهر) آتش رسد (آتشش) دروی گیرد و شعله شود و برین بخار بر رود بزودی و چون بدیگر جانب او رسد و مادت غذا نیابد فرو میرد و او را منقضه خوانند و شکل آن بخار مایل آفاقی بود که از آنجا برخاسته باشد، اگر وضعش از شرق بغرب بود آن کواکب منقضه چنان نماید که از مشرق بمغرب رود و اگر وضعش از شمال بجنوب بود کواکب منقضه از شمال بجنوب رود... {بیرونی در التفهیم منقضه را به} انداخته {ترجمه و تعبیر کرده است (التفهیم ص قلب) توضیح مرحوم قزوینی در متن چهار مقاله} منقضه {بتشدید ضاد آورده در ترجمه عربی چهار مقاله (ص 15) نیز چنین ضبط شده اما دزی در ذیل قاموسهای عربی (ج 2 ص 713)} المنقضه) (بضم میم و فتح نون و قاف مشدد و ضاد) بمعنی شهب آورده و قول اول اصح است
منزلت در فارسی: گاه پایگاه ارج از منزله: به جای جانشین در فارسی منزله در فارسی مونث منزل فرود آمده فرو رسیده منزلت یا به منزله. بجای عوض جانشین: (آن بمنزله زاد و راحله است در حرکت ظاهر) (اوصاف الاشراف. 4) مونث منزل: (کتب منزله)
منزلت در فارسی: گاه پایگاه ارج از منزله: به جای جانشین در فارسی منزله در فارسی مونث منزل فرود آمده فرو رسیده منزلت یا به منزله. بجای عوض جانشین: (آن بمنزله زاد و راحله است در حرکت ظاهر) (اوصاف الاشراف. 4) مونث منزل: (کتب منزله)