جدول جو
جدول جو

معنی منزول - جستجوی لغت در جدول جو

منزول(مَ)
منزول به، آنکه بر او فرودآیند: و انت خیر منزول به. (از یادداشت مرحوم دهخدا) ، گرفتار زکام و نزله. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
منزول(مَ)
نامی است که در گرگان به درختچۀ آلاش دهند و در آستارا آن را هس و در شهسوار کنگه نامند. رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی و الاش شود
لغت نامه دهخدا
منزول(مُ زَ وِ)
هلاک شونده، افتاده و ساقطشونده، زایل شونده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
منزول
مهمانخانه مهمانسرای، چاییده سرما خورده
تصویری از منزول
تصویر منزول
فرهنگ لغت هوشیار
منزول
نام بومی کوله خاس استمنزول از درختان بومی استدر عین حال
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخزول
تصویر مخزول
شکسته پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
کسی که از مردم دوری گزیند و در گوشه ای بنشیند، گوشه گیر، گوشه نشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنزول
تصویر بنزول
بنزن، مایعی بی رنگ، با بوی تند، سبک تر از آب، بسیار فرّار و قابل اشتعال که از تقطیر تدریجی قطران زغال سنگ به دست می آید و در ساختن رنگ، عطرهای مصنوعی و مواد منفجره به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقول
تصویر منقول
نقل شده، جا به جا شدنی، روایت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معزول
تصویر معزول
بیکار، ازکار برکنار شده، گوشه نشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منحول
تصویر منحول
ویژگی سخن یا شعری که به دروغ به خود نسبت بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهزول
تصویر مهزول
لاغر، کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
بچه زیبا و با نمک، شاد و با نشاط. یا شنگول (و) منگول. شاد و با نشاط. توضیح شنگول و منگول و حپک (حپه) انگور نام سه بزغاله است که در قصه شنگول و منگول فرزند بز هستند و گرگ شنگول و منگول را می خورد و بز با شاخ خود آنها را از شکم گرگ بیرون می آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهزول
تصویر مهزول
لاغر نزار سست لاغر ضعیف، جمع مهازیل
فرهنگ لغت هوشیار
باز گفته سروا (حدیث)، ترا برده، جایداد نقل شده جابجا گردیده، روایت شده (قول حدیث) مروی، آنچه که روایت شود از پیشوایان دین و آن شامل اخبار و احادیث است مقابل معقول: (تا بدانی که بنا دین بر منقول است نه بر معقول) (کشف الاسرار 531: 2)، آنچه قابل حمل و نقل باشد مقابل غیر منقول، کلمه ای که از معنی لغوی خود بمعنی دیگری نقل شده و در معنی دوم بطور حقیقت و بدون قرینه استعمال گردد مانند کلمه} نماز {که در اصل لغت بمعنی خم شدن و تعظیم کردن است و بعدا بمعنی عبادت مخصوص مسلمانان بطور حقیقت استعمال شده. توضیح منقول یا اصطلاحی است یا شرعی و یا عرفی اول مانند} فعل {که در لغت بمعنی کردن است و در علم صرف بمعنی کلمه ای که دارای معنی مستقل و دال بر زمان (ماضی حال یا استقبال) منقول گردیده. دوم مانند نماز که در فوق گذشت. سوم مانند} دار {که بمعنی درخت است و در عرف بمعنی چوبی که محکوم باعدام را بدان آویزند گرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحول
تصویر منحول
چامه دزد سخن یا شعر دیگری که بخود بر بسته باشند: (غرر سحر ستانید که خاقانی راست ژاژ منحول بدزدان غرر باز دهید،) (خاقانی. سج. 166)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منزور
تصویر منزور
کم اندک
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه گیر با خویش، پوشیده در پوست کشیده آنکه از مردم کناره گیرد و گوشه گزیند گوشه نشین معتزل، مستور: (سر خدا که در تتق غیب منزوی است مستانه اش نقاب ز رخسار بر کشیم) (حافظ. 259)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبزول
تصویر مبزول
شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معزول
تصویر معزول
یکسو شده و جدا کرده شده، بیکار و گوشه نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهزول
تصویر مهزول
((مَ))
لاغر، ضعیف، جمع مهازیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معزول
تصویر معزول
((مَ))
عزل شده، از کاری برکنار شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
((مُ زَ))
گوشه نشین، گوشه گیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منقول
تصویر منقول
((مَ))
نقل شده، روایت شده، مالی که قابل حرکت و جابه جا شدن باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منگول
تصویر منگول
((مَ))
بچه زیبا و بانمک، شاد و بانشاط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منحول
تصویر منحول
((مَ))
سخن یا شعری که از دیگری باشد و به خود نسبت دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
Cloistered
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از کوه های سدن رستاق واقع در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
isolado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
odosobniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
уединённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
відокремлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
afgezonderd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
abgeschieden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
aislado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی