جدول جو
جدول جو

معنی منزوی

منزوی
کسی که از مردم دوری گزیند و در گوشه ای بنشیند، گوشه گیر، گوشه نشین
تصویری از منزوی
تصویر منزوی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با منزوی

منزوی

منزوی
گوشه گیر با خویش، پوشیده در پوست کشیده آنکه از مردم کناره گیرد و گوشه گزیند گوشه نشین معتزل، مستور: (سر خدا که در تتق غیب منزوی است مستانه اش نقاب ز رخسار بر کشیم) (حافظ. 259)
فرهنگ لغت هوشیار