جدول جو
جدول جو

معنی منتکس - جستجوی لغت در جدول جو

منتکس
سرنگون، نگونسار
تصویری از منتکس
تصویر منتکس
فرهنگ فارسی عمید
منتکس(مُتَ کِ)
سرنگون افتنده و نگونسارشونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سرنگون. نگونسار. (از ناظم الاطباء). منقلب. وارون. وارونه. واژون. واژگون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نیت غزوی دیگر محقق کرد که اعلام اسلام بدان مرتفع گردد و رایات شرک و کفر منتکس و نگونسار شود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 312). رجوع به انتکاس شود
لغت نامه دهخدا
منتکس
نگونسار سرنگون نگونسار
تصویری از منتکس
تصویر منتکس
فرهنگ لغت هوشیار
منتکس((مُ تَ کِ))
سرنگون، نگونساز
تصویری از منتکس
تصویر منتکس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منعکس
تصویر منعکس
انعکاس یافته، عکس پذیرفته، برگشته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ نَکْ کِ)
اسب سر فروفکنده از سستی یا اسب که به اسبان دیگر لاحق نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
برگردیده شونده و چیزی که اجزای آن به جای یکدیگر شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگردیده شده و زیروزبر گشته و سرنگون شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اعتکاس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
آنکه بر دوش می اندازد تیردان و یا کمان را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) ، آنکه در رنج و سختی می افتد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به انتکاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
به سر درافتنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه به سر درمی افتد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتکات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
لاغر و نزار، ریسمان گسسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پیمان و عهد شکسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آنکه از حاجت خود به سوی دیگر بر می گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتکاث شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
بیرون کشندۀ گل و لای از چاه. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه گل و لای از چاه بیرون می کشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتکاش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
سپری کننده باران. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در باران عرضه شده تا سپری شدن باران. (ناظم الاطباء) ، از جایی به جایی رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتکاف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
نگونسار. سرنگون. (ناظم الاطباء). ارتکس، انتکس و ارتد، وقع فی شر مانجا منه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). منهدم. افتاده. (ناظم الاطباء). رجوع به ارتکاس شود، انبوهی کرده و فراهم آمده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتکاس. رجوع به ارتکاس شود
لغت نامه دهخدا
درخشیده (عکس پذیرفته)، باز تابیده، برگشته واژگون، پرتو افکن عکس پذیرفته، انعکاس یافته (چنانکه چهره شخص در آیینه)، پرتو افکننده، برگشته منقلب شده واژگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتکش
تصویر منتکش
لای کش چاه روب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتکف
تصویر منتکف
ترا رونده جا به جا شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعکس
تصویر منعکس
((مُ عَ کِ))
انعکاس یافته، برگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منعکس
تصویر منعکس
بازتاب، باز تابش، بازتابیده، پژواکیده
فرهنگ واژه فارسی سره
بازتابیده، انعکاس یافته، نمایان، پدیدار، نمودار، تابش یافته، برگشته، واژگون، ثبت شده، درج شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد