منعکس منعکس درخشیده (عکس پذیرفته)، باز تابیده، برگشته واژگون، پرتو افکن عکس پذیرفته، انعکاس یافته (چنانکه چهره شخص در آیینه)، پرتو افکننده، برگشته منقلب شده واژگون فرهنگ لغت هوشیار
منعکس منعکس بازتابیده، انعکاس یافته، نمایان، پدیدار، نمودار، تابش یافته، برگشته، واژگون، ثبت شده، درج شده فرهنگ واژه مترادف متضاد
مدعکس مدعکس دستبندبازنده. (آنندراج). آنکه دست می بازد یعنی دست دیگری را گرفته رقص می کند، چنانکه در قدیم معمول ایرانیان بوده است. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دعکسه. رجوع به دعکسه شود لغت نامه دهخدا