- مناقض
- شکننده
مخالف، ضد
معنی مناقض - جستجوی لغت در جدول جو
- مناقض
- در شکننده، نا سازگار شکننده نقض کننده، مخالف، ضد نقیض
- مناقض
- شکننده، نقض کننده، مخالف، ضد، نقیض
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گفتن حرفی که خلاف گفتۀ اولی خود شخص باشد، خلاف گویی کردن
مناقضت در فارسی: نا ساز گروی، نا ساز گویی مخالفت کردن سخن بر خلاف یکدیگر گفتن، خلاف گویی
مخالفت کردن سخن بر خلاف یکدیگر گفتن، خلاف گویی
با هم ضد و نقیض بودن عهد شکستن، ضد یکدیگر شدن
منقصت ها، کمی و کاستی ها، جمع واژۀ منقصت
چیزی که مخالف و ضد دیگری باشد، دارای تناقض
ویژگی هر چیز باز شده مانند ریسمانی که تاب آن باز شده
با هم ضدونقیض بودن، مخالف بودن چیزی با چیزی، ضد یکدیگر بودن، در علم منطق قضیه ای که قضیۀ دیگر را باطل کند مانند شب وروز
منقبت ها، هنرها و کارهای نیکو که موجب ستایش شود، چیزهایی که مایه فخر و مباهات باشد، شعرهایی که در ستایش کسی به ویژه بزرگان دین سروده شده است، جمع واژۀ منقبت
عهد و پیمان شکننده
جمع منقصه، کاستی ها جمع منقصت
جمع منقبت، ستایش انگیزان ناز مایه ها جمع منقبت آنچه موجب ستودگی گردد از خصلتهای نیک و هنرها: (و فضایل ذات بزرگ و مناقب خاندان مبارک شاهانشاهی را شرحی و بسطی داده شود) (کلیله. مصحح مینوی. 10)، اصطلاحا} مناقب {برای مدایح ایمه شیعه و} فضایل {برای مداحان خلفای راشدین بکار رفته
تاب رسن باز کرده، پیمان شکسته ریسمان تاب باز کرده، ویران شده (بنا)، شکسته شده (عهد و پیمان)، باطل: (مذهب مالک و احمد... آنست که اگر بشهوت یاسد طهارت منتقض شود) (کشف الاسرار 519: 2)
Conflicting, Contradicting, Contradictory, Paradoxical
conflitante, contraditório, paradoxal
widersprüchlich, paradox
sprzeczny, paradoksalny
противоречащий , противоречивый , парадоксальный
суперечливий , суперечливий , парадоксальний
tegenstrijdig, paradoxaal
conflictivo, contradictorio, paradójico
contradictoire, paradoxal
conflittuale, contraddittorio, paradossale
विरोधाभासी , विरोधाभासी
বিরোধপূর্ণ , বিব্রতকর , পরস্পরবিরোধী
bertentangan, paradoks
çelişkili, paradoksal