جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مناقض

مناقض

مناقض
در شکننده، نا سازگار شکننده نقض کننده، مخالف، ضد نقیض
مناقض
فرهنگ لغت هوشیار

مناقض

مناقض
شکننده و مخالف. (غیاث) (آنندراج). نقیض. بر ضد. مخالف. برعکس. (از ناظم الاطباء). نقض کننده: مناقضه و تناقض در شعر و سایر کلام آن است که معنی دوم مناقض و منافی معنی اول باشد. (المعجم چ دانشگاه ص 289). یاد دارم که یکی مدعی در این بیت بر قول من اعتراض کرد و گفت... آنچه تو گفتی مناقض آن است. (گلستان). این تقسیم مناقض آن نیست که غیرت خاص محب را بود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 414). رجوع به منقضه شود
لغت نامه دهخدا

مناقضه

مناقضه
گفتن حرفی که خلاف گفتۀ اولی خود شخص باشد، خلاف گویی کردن
مناقضه
فرهنگ فارسی عمید

تناقض

تناقض
با هم ضدونقیض بودن، مخالف بودن چیزی با چیزی، ضد یکدیگر بودن، در علم منطق قضیه ای که قضیۀ دیگر را باطل کند مانند شب وروز
تناقض
فرهنگ فارسی عمید