- مناعه
- مناعت در فارسی: رزین بودن (واژه رزین از پارسی پهلوی به تازی رفته است برهان رفته است بنگرید به فرهنگ پهلوی و برهان قاطع) استوار بودن بلند نگر بودن برین منشی
معنی مناعه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستیز، درگیری
گلدسته
زفتیدن (بخیل گشتن)، ناکس شدن
خوب و نیکو گردیدن
جای نور، جای روشنایی
سازه ای بلند و ستون مانند بر بالای مساجد و معابد که از آنجا اذان می گویند، گلدسته
سازه ای بلند و ستون مانند بر بالای مساجد و معابد که از آنجا اذان می گویند، گلدسته
خصومت کردن، ستیزه کردن
گرسنگی، کنایه از خشک سالی، قحطی
بلندنظر و عالی طبع بودن، محکم و استوار بودن، پایداری و استقامت داشتن
توپی آب بند چوبین صناعت درفارسی: کرک پیشک پیشه هنر
مانعه در فارسی: مونث مانع بنگرید به مانع مونث مانع
مجاعت و مجاعه در فارسی: گرسنگی، بیباکی گرسنگی: این سخن پایان ندارد آن فقیر از مجاعت شد زبون و تن اسیر. (مثنوی)، یاسال مجاعت. سال قحط و گرانی ارزاق
قوی و استوار شدن محکم بودن، بلند نظر بودن طبع عالی داشتن، استواری: (و سایر جزایر دریا بار با حصانت معاقل و مناعت منازل آن از کنار آب بصره تا سواحل هند ... منتظم شد) (المعجم. چا. دانشگاه . 18)، بلند نظری بزرگ منشی
منازعه و منازعت در فارسی: ستیزه، آرزومندی، نزدیک شدن، پیوستگی نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
مناره در فارسی مونث منار و نره به گواژ خاقانی گفته است: که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میانپای دوستان من است نره شرم مرد آلت رجولیت: (که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میان پای دوستان من است) (خاقانی. عبد. 714)
منامه در فارسی پایجامه جامه خواب، خوابگاه، گور جای خواب، جامه خواب، قبر گور
منفعت در فارسی سودمندی، سود دهی
منع کننده، بسیار بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، رادع،
بخیل، ممسک
بخیل، ممسک
زفت، ژکور، بسیار منع کننده، بازدارنده: (... مر احیایی مناع است و نازک طبعی با آن یار است) (چهار مقاله. 67)، بخیل ممسک
منات در فارسی: نام بتی که دو تیره هذیل و خزاعه از تازیان آن را پرستش می کردند