جدول جو
جدول جو

معنی منامه

منامه((مَ مَ یا مِ))
جای خواب، جامه خواب، قبر، گور
تصویری از منامه
تصویر منامه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منامه

منامه

منامه
منامه در فارسی پایجامه جامه خواب، خوابگاه، گور جای خواب، جامه خواب، قبر گور
فرهنگ لغت هوشیار

منامه

منامه
جای خواب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جای خواب و خوابگاه. (ناظم الاطباء) ، گلیم که شب پوشند. (مهذب الاسماء). جامۀ خواب و بستر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جامۀ خواب و گویند: ’بات فی المنامه’ و آن قطیفه است. (از اقرب الموارد) ، دکان. (منتهی الارب) (آنندراج). گاهی دکان را منامه گویند و آن دکانی است که در آن خوابند. (از اقرب الموارد). دکان و انبارخانه، اطلس، مخمل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

منامه

منامه
همان قصبۀ بحرین است. (فارسنامۀ ناصری). پایتخت و امیرنشین بحرین در جزیره بحرین که 79100 سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

مناره

مناره
جای نور، جای روشنایی
سازه ای بلند و ستون مانند بر بالای مساجد و معابد که از آنجا اذان می گویند، گلدسته
مناره
فرهنگ فارسی عمید

مشامه

مشامه
مقابلِ یمن و برکت، بدفالی، نامبارکی
جِناحِ راست، طرف راست، مقابلِ مَیسَرِه، مِیمَنِه، جِناحِ اَیمَن، بَرانغار
مشامه
فرهنگ فارسی عمید