جدول جو
جدول جو

معنی منازعه

منازعه((مُ زَ عَ یا زِ عِ))
ستیزه کردن، خصومت کردن، نزاع ستیزه، منازعت
تصویری از منازعه
تصویر منازعه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منازعه

منازعه

منازعه
منازعه و منازعت در فارسی: ستیزه، آرزومندی، نزدیک شدن، پیوستگی نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
فرهنگ لغت هوشیار

منازعه

منازعه
منازعه. منازعت. (از ناظم الاطباء). مخاصمه. خصومت. نزاع. تنازع. زد و خورد. منازعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهر می گشت. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 28). رجوع به منازعت و منازعه شود
لغت نامه دهخدا

منازعه

منازعه
با کسی در چیزی واکوشیدن. نزاع. (المصادر زوزنی). پیکار کردن. (تاج المصادربیهقی). با هم کشش کردن به خصومت. (منتهی الارب) (آنندراج). مخاصمت کردن با کسی. نزاع. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرزومند گشتن. (تاج المصادر بیهقی). آرزومند شدن، قریب و متصل شدن. گویند: ارضی تنازع ارضکم،ای تتصل بها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با کسی کشیدن دلو را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

منازعه

منازعه
تنازع، جدال، جنگ، دعوا، کشمکش، مرافعه، مناقشه، نزاع، منازعت، درگیری، ستیز، ستیزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

منازله

منازله
منازله در فارسی: جنگ پیاده فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
فرهنگ لغت هوشیار

منازعت

منازعت
نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
منازعت
فرهنگ لغت هوشیار