جدول جو
جدول جو

معنی مناخلی - جستجوی لغت در جدول جو

مناخلی(مَ خِ خلی ی)
غربال گر. (مهذب الاسماء). سازندۀ پرویزن. (ناظم الاطباء). رجوع به منخل و مناخل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منازلت
تصویر منازلت
با هم پیکار کردن، در میدان با حریف جنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناولت
تصویر مناولت
عطا کردن، بخشش کردن، چیزی به یکدیگر دادن و گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناخل
تصویر مناخل
منخل ها، غربال ها، پرویزن ها، جمع واژۀ منخل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
داخل شدن در امری یا در کار کسی به قصد ایجاد اخلال در آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناقله
تصویر مناقله
با یکدیگر سخن گفتن، برای یکدیگر حکایت و روایت آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناضلت
تصویر مناضلت
در تیراندازی مقابله کردن و دفاع کردن، مجادله کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ خُ / مُ خَ لی ی)
آردبیزفروش. (مهذب الاسماء). منسوب به منخل. رجوع به منخل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ خِ)
جمع واژۀ منخل یا منخل. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منخل شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
عمر بن محمدالناخلی الصوفی، مکنی به ابوالقاسم. از مردم بغداد بود و در دمشق سکونت گزید. وی از ابوالحسن المالکی و جز وی حدیث کند و ابونصر عبدالوهاب بن عبدالله المزنی الدمشقی از او روایت دارد. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
منسوب است به ناخل. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
جمع منخر، سوراخ های بینی فارسی گویان آن را به آرش تک به کار برند بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناولت
تصویر مناولت
عطا کردن عطا بخشیدن، عطا بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناضله
تصویر مناضله
تیر اندازی، پوزشخواهی نبرد کردن با هم تیر بهم انداختن: (و تا یک تیر در جعبه امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند) (مرزبان نامه. . 1317 ص 92)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناوله
تصویر مناوله
مناولت در فارسی: بخشیدن دهشمندی، عطا کردن عطا بخشیدن، عطا بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منازلت
تصویر منازلت
فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
فرهنگ لغت هوشیار
منازله در فارسی: جنگ پیاده فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
فرهنگ لغت هوشیار
بدرفتاری فرزند بی ادبی فرزند نااهلی: اگرخون پدر باز نطلبیم قلم ناخلفی برما کشند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناضلت
تصویر مناضلت
نبرد کردن با هم تیر بهم انداختن: (و تا یک تیر در جعبه امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند) (مرزبان نامه. . 1317 ص 92)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناقله
تصویر مناقله
مناقلت در فارسی: همسخنی هم پیالگی با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منافقی
تصویر منافقی
نفاق دورویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناقلت
تصویر مناقلت
با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداخلت
تصویر مداخلت
دست اندازی و مباشرت، دخالت
فرهنگ لغت هوشیار
مداخله در فارسی: در آمدن: در کاری پا در میانی دست اندازی در امری داخل شدن دخالت کردن در کاری، دو امری که اجزای آن دو در یکدیگر داخل شوند بتمام بطوری که هر دو شاغل یک مکان گردند و آنرا محال دانسته اند تداخل جمع مداخلات
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده سپسی متاخر بودن مقابل متقدمی تقدم: پیدا کردن حال متقدمی و متاخری که پیشی و پسی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسلی
تصویر تناسلی
منسوب و مربوط به تناسل: آلات تناسلی امراض تناسلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناخل
تصویر مناخل
جمع منخل، گر بال ها آرد بیز ها جمع منخل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
((مُ خِ لِ))
دخالت کردن، داخل شدن در کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناولت
تصویر مناولت
((مُ وِ لَ))
عطا کردن، عطا بخشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناقله
تصویر مناقله
((مُ قَ لَ یا قِ لِ))
به سرعت اسب تاختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناضلت
تصویر مناضلت
((مُ ض یا ضَ لَ))
نبرد کردن با هم، تیر به هم انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
پادرمیانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شناختی
تصویر شناختی
Cognitive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
Interference, Intervention
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
interferência, intervenção
دیکشنری فارسی به پرتغالی