جدول جو
جدول جو

معنی مناضلت

مناضلت((مُ ض یا ضَ لَ))
نبرد کردن با هم، تیر به هم انداختن
تصویری از مناضلت
تصویر مناضلت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مناضلت

مناضلت

مناضلت
نبرد کردن با هم تیر بهم انداختن: (و تا یک تیر در جعبه امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند) (مرزبان نامه. . 1317 ص 92)
مناضلت
فرهنگ لغت هوشیار

مناضلت

مناضلت
تیراندازی کردن به هم و نبرد در تیراندازی. مناضله: تا یک تیر در جعبۀ امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 90). هر تیر نزاع که ما هر دو را در ترکش طبیعت سرکش بود در آن مناضلت به یکدیگر انداختیم. (مرزبان نامه چ قزوینی چ افست ص 281) ، دفاع. مدافعه: ناصرالدین به ملک نوح نامه بنوشت و در تقریر خیانت ابن عزیز و میل او به جانب ابوعلی و مناضلت از جهت او و اتحاد ایشان... انها کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 170). رجوع به مناضله و مناضله شود
لغت نامه دهخدا

مناضله

مناضله
تیر اندازی، پوزشخواهی نبرد کردن با هم تیر بهم انداختن: (و تا یک تیر در جعبه امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند) (مرزبان نامه. . 1317 ص 92)
مناضله
فرهنگ لغت هوشیار

منازلت

منازلت
فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
منازلت
فرهنگ لغت هوشیار