جدول جو
جدول جو

معنی منازلت

منازلت
با هم پیکار کردن، در میدان با حریف جنگیدن
تصویری از منازلت
تصویر منازلت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با منازلت

منازلت

منازلت
فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
منازلت
فرهنگ لغت هوشیار

منازلت

منازلت
جنگیدن. مقاتله. کارزار کردن. کارزار. جنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منازله: مگر از طول ایام و امتداد مقام به ستوه آیند و از آن مقاتلت و منازلت روی بتابند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 350) ، (اصطلاح تصوف) نزول معنی از غیب و آمادگی دل برای قبول آن. (فهرست اصطلاحات و نوادر لغات ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر) : مقام آن بود که بنده به منازلت متحقق گردد بدو، به لونی از طلب و جهد و تکلف. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 91). رجوع به منازلات شود
لغت نامه دهخدا

مغازلت

مغازلت
عشقبازی کردن معاشقه کردن، عشقبازی: (از صباح تا رواح با صباح بمغازله و معانقه میگذشت) (لباب الالباب. نف. 52)، جمع مغازلات
مغازلت
فرهنگ لغت هوشیار

مناضلت

مناضلت
نبرد کردن با هم تیر بهم انداختن: (و تا یک تیر در جعبه امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند) (مرزبان نامه. . 1317 ص 92)
مناضلت
فرهنگ لغت هوشیار

منازله

منازله
منازله در فارسی: جنگ پیاده فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
فرهنگ لغت هوشیار

منازعت

منازعت
نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
منازعت
فرهنگ لغت هوشیار