جدول جو
جدول جو

معنی مداخله

مداخله((مُ خِ لِ))
دخالت کردن، داخل شدن در کاری
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مداخله

مداخله

مداخله
داخل شدن در امری یا در کار کسی به قصد ایجاد اخلال در آن
مداخله
فرهنگ فارسی عمید

مداخله

مداخله
مداخله در فارسی: در آمدن: در کاری پا در میانی دست اندازی در امری داخل شدن دخالت کردن در کاری، دو امری که اجزای آن دو در یکدیگر داخل شوند بتمام بطوری که هر دو شاغل یک مکان گردند و آنرا محال دانسته اند تداخل جمع مداخلات
فرهنگ لغت هوشیار