- ممل
- ملال آور، رنج آور، به ستوه آورنده
معنی ممل - جستجوی لغت در جدول جو
- ممل
- خسته کننده تنگدل کننده ملال آور بیزارکننده یا اطناب ممل. تطویل کلام بحدی که ملال آورد
- ممل ((مُ مِ))
- ملال آور، بیزار کننده
اطناب ممل: تطویل کلام به حدی که ملال آورد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شور کرده نمک داده شده. شور کننده. نمک ریزنده
سرشار، پر، لبریز، آکنده
کشور، پادشاهی، قلمرو پادشاهی
کشوردار، پادشاهی که کشور خود را خوب اداره کند
برده بنده زر خرید در ملک آورده شده، بنده غلام: (شاها اگر بعرش رسانم سریر فضل مملوک این جنابم و مسکین این درم) (حافظ. 225)، جمع ممالیک
نمکسود
پر کرده، پر آکنده، چاییده سرما خورده
پر انبار ده آگنده پر کرده، پر آکنده
تربیت کننده مملکت پرورنده کشور: (احکام کسروی نشنیدی که در سمر عدلش ز عقل مملکه پرور نکو تر ست) (خاقانی. سج. 76)
مملکت در فارسی: شهر: شتر کشور از چنین کار هاست در کشور آسمان بی نم و زمین بی بر (سنائی) زاد بوم چنان مرد غریبم در جهان خوار به یاد زاد بوم خویش بیمار (گرگانی ویس و رامین)، کشور داری مملکت کشور
منسوب به مملکت: (امور مملکتی)
نگاهبانان کشور: (گفت: ای مهران، من پنداشتم تو مرا وزیر و مملکت نگاهداری) (سمک عیار 82: 1)
اداره کردن امور مملکت
اداره امور مملکت: ((شاه اسماعیل دوم) در مملکت داری و رسیدگی بامور سلطنت بی علاقه و سهل انگار بود) (فلسفی. شاه عباس 1 ص 33)
پادشاهی که در اداره امور مملکت کوشاست
آرایش مملکت کشور آرایی
حوزه پادشاهی، کشور: (مملکت ایران - 3. {ایالت و ولایت: (... مثل راه شوسه شهر شوش تا همدان و راه شوسه واقعه در مملکت مازندران.) (الماثرو الاثار. 96)، جمع ممالک، توضیح در عربی بفتح و ضم لام هر دو آمده در تداول فارسی بکسر لام هم مستعمل است
شور کرده
پر، آکنده
بنده، برده، غلام
کشورداری، پادشاهی
almiscado
moschusartig