- مماشات
- با هم راه رفتن، مدارا کردن، با کسی همراهی کردن
معنی مماشات - جستجوی لغت در جدول جو
- مماشات
- با کسی رفتن و همراهی کردن، مدارا کردن
- مماشات ((مُ))
- مدارا کردن با کسی، با هم راه رفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کینه ها و دشمنی های دیرینه
جنگ کردن، جدال کردن، پیکار کردن
جمع قماش، پارچه ها مانه ها کالاها خنزر پنزرها جمع قماش کالا مال التجاره: در کاروان میان انبوهی فرود آی و قماشات جای انبوه بنه
استثنا، اخراج، باک داشتن
مماشات در فارسی: راه آمدن با کسی، ساز گاری
جنگ کردن جدال کردن، جدال ستیزه
یاری کردن کمک کردن، یاری مدد. کمک کردن، یارمندی، مساعدت
همراهی کردن، مدارا کردن
سزا، شکنجه، پادافره
برابری
جمع جماعت
جمع جمار
بر بستگان جمع جماد
جمع امانت
فرمانروائی
جمع سما، آسمان
خوشبویه ها
با هم برابر بودن، برابری
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
سماها، آسمان ها، جمع واژۀ سما
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
از کسی دفاع کردن، پشتیبانی کردن
جمع واژۀ مسافت، فاصلۀ بین دو مکان
امارت ها، ولایت ها، جمع واژۀ امارت
اماره ها، نشانه ها، جمع واژۀ اماره
مدارا کردن با دشمن، پنهان ساختن دشمنی
دوستی کردن با کسی، دوستی پاک با کسی داشتن
رعایت یکدیگر کردن، نگه داشتن و حفظ کردن چیزی، جریان امری را در نظر گرفتن
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
اهتمام، توجه، اعتنا، در امری فکر و اندیشه کردن