جدل و ستیزه کردن. ستیزه. جدل. خصومت: او چون اصرار و انکار قوم دید جز مدارات و ترک ممارات چاره ندید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 316). بونصر پرده از سر ممارات برگرفت و در خدمت رایت منتصر پیش او بازرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 229). بعد از این ترا ممارات و مبادات کشتی معاف داشتم. (جهانگشای جوینی). لیک در شیخ این گله ز امر خداست نی پی خشم و ممارات و هواست. مولوی. رجوع به مماراه و مراء شود