جدول جو
جدول جو

معنی ملتقی - جستجوی لغت در جدول جو

ملتقی
دیدار کننده و همدیگر را دیدار کننده
تصویری از ملتقی
تصویر ملتقی
فرهنگ لغت هوشیار
ملتقی
((مُ تَ))
دیدار کننده، ملاقات کننده
تصویری از ملتقی
تصویر ملتقی
فرهنگ فارسی معین
ملتقی
((مُ تَ قا))
محل تلاقی، جای به هم رسیدن
تصویری از ملتقی
تصویر ملتقی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملتقط
تصویر ملتقط
برگزیننده، برچیننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملتجی
تصویر ملتجی
پناه جوینده، پناه برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاقی
تصویر ملاقی
دیدار کننده، روبارو شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتقی
تصویر منتقی
برگزیده، انتخاب شده، منتخب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملتوی
تصویر ملتوی
به خود پیچیده، پیچ خورده، پیچ در پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملتقا
تصویر ملتقا
محل جای به هم رسیدن، جای دیدار کردن، تلاقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متلقی
تصویر متلقی
دیدار کننده دیدار شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتجی
تصویر ملتجی
پناه برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاقی
تصویر ملاقی
همپرساک دیدار کننده روبرو شونده دیدارکننده
فرهنگ لغت هوشیار
پیچیده پیچ در پیچ بخود پیچنده پیچ در پیچ شونده، نوعی از حرکت نبض که مانند ریسمان پیچیده محسوس شود
فرهنگ لغت هوشیار
سر راهی آنچه که در راه و جز آن پیدا شود. یا طفل ملتقط. کودک سر راهی. آنکه چیزی را در راه و جز آن پیدا کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتفی
تصویر ملتفی
دیدار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتوی
تصویر ملتوی
((مُ تَ))
به خود پیچیده، پیچ در پیچ شونده، نوعی از حرکت نبض که مانند ریسمان پیچیده محسوس شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتجی
تصویر ملتجی
((مُ تَ))
پناه جوینده، پناه برنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملاقی
تصویر ملاقی
((مُ))
دیدار کننده، روبرو شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متقی
تصویر متقی
باتقوا، پرهیزگار، پارسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقی
تصویر متقی
پرهیزکار، مومن و نماز گزار
فرهنگ لغت هوشیار
انداخته شده افتاده، نویسیده اندازنده، نویسنده انداخته شده (بر زمین و جز آن)، املا کرده. اندازنده (بر زمین و جز آن)، املا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقی
تصویر متقی
((مُ تَّ))
پرهیزگار، پارسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملقی
تصویر ملقی
((مُ))
اندازنده (بر زمین و جز آن)، املاء کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملقی
تصویر ملقی
((مُ قا))
انداخته شده (بر زمین و جز آن)، املاء کرده
فرهنگ فارسی معین