جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ملتقط

ملتقط

ملتقط
سر راهی آنچه که در راه و جز آن پیدا شود. یا طفل ملتقط. کودک سر راهی. آنکه چیزی را در راه و جز آن پیدا کند
فرهنگ لغت هوشیار

ملتقط

ملتقط
برچیننده و بردارنده. (غیاث) (آنندراج). آنکه فراهم می آورد و گرد می کند از همه و آنکه می چیند و از زمین برمی گیرد. (ناظم الاطباء) :
این مزاجت در جهان منبسط
وصف وحدت را کنون شد ملتقط.
مولوی.
، آنکه هجوم می کند بر چیزی بغته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به التقاط شود، رفوکننده. (غیاث) (آنندراج) ، آنکه لقطه را بیابد و بردارد. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی). و رجوع به لقطه شود
لغت نامه دهخدا

ملتقط

ملتقط
برچیده شده و برداشته شده. (غیاث) (آنندراج).
- طفل ملتقط، طفلی که از سر راه بردارند. کودک سر راهی. لقیط.
، رفو کرده شده. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

متلقط

متلقط
آن که خرما و جز آن از جابه جا برگیرد. (آنندراج) (از منتهی الارب). چیننده و گردآوردنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلقط شود
لغت نامه دهخدا

ملاقط

ملاقط
جَمعِ واژۀ مِلقط. (از اقرب الموارد). رجوع به ملقط شود
لغت نامه دهخدا