جدول جو
جدول جو

معنی ملتزم - جستجوی لغت در جدول جو

ملتزم
پایبند
تصویری از ملتزم
تصویر ملتزم
فرهنگ واژه فارسی سره
ملتزم
همراه، کسی که امری را بر عهده بگیرد، بر خود لازم گیرنده، بر عهده گیرنده
ملتزم رکاب: کسانی که پیاده یا سواره همراه پادشاه حرکت کنند
تصویری از ملتزم
تصویر ملتزم
فرهنگ فارسی عمید
ملتزم
بر خود لازم گیرنده، بر عهده گرفته
تصویری از ملتزم
تصویر ملتزم
فرهنگ لغت هوشیار
ملتزم
((مُ تَ زِ))
ملازم، همراه، متعهد
تصویری از ملتزم
تصویر ملتزم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملتحم
تصویر ملتحم
لحیم شده، جوش خورده، به هم پیوسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملازم
تصویر ملازم
کسی که همیشه با کس دیگر باشد، همراه، نوکر
چیزی که همیشه پیوسته به چیز دیگر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملتئم
تصویر ملتئم
التیام یافته، زخمی که به هم آمده و بهبود یافته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتزم
تصویر محتزم
میان بسته: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی باستانی کارپاس همراه پیشیار، در تازی نوین ستوان یکم، کسی یا چیزی که همواره نزد دیگری باشد: (... و امیر سعید برلاس را ملازم امیر زاده رستم گردانید) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 416: 2)، همیشه باشنده در جایی، همراه، نوکر، خدمتکار، مواظب، جمع ملازمین، دست در گردن اندازنده با هم، آنکه دائم جائی را یا کسی را لازم گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتزق
تصویر ملتزق
چسبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتدم
تصویر ملتدم
پریشان، سینه زننده: زن
فرهنگ لغت هوشیار
لحیم شده، چسبیده به هم پیوسته، زخمی که سر آن به هم آمده و التیام یافته
فرهنگ لغت هوشیار
بوسه گاه، بوسیده بوسه دهنده، دهان بند نهاده، بوسنده بوسیده شده، جای بوسه. بوسه دهنده، آنکه دهان وی با نقاب یا دهان بند بسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتئم
تصویر ملتئم
التیام یافته
فرهنگ لغت هوشیار
ملتئم توضیح در نسخه آ از المعجم شمس قیس (قرن 8- 7 ه) کلمه بصورت فوق آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتطم
تصویر ملتطم
بنگرید به متلاطم: خروشان متلاطم مواج خروشان (موج دریا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملازم
تصویر ملازم
((مُ زِ))
همراه، نوکر، ثابت قدم، جمع ملازمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتئم
تصویر ملتئم
((مُ تَ ئِ))
التیام یافته، به شده، بهبود یافته، به هم پیوسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتطم
تصویر ملتطم
((مُ تَ طِ))
متلاطم، مواج، خروشان (موج، دریا)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتحم
تصویر ملتحم
((مُ تَ حِ))
لحیم شده، به هم پیوسته، زخمی که سر آن به هم آمده و التیام یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتثم
تصویر ملتثم
((مُ تَ ثَ))
بوسیده شده، جای بوسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتثم
تصویر ملتثم
((مُ تَ ثِ))
بوسه دهنده، آن که دهان وی با نقاب یا دهان بند بسته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتطم
تصویر ملتطم
موّاج و خروشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
بایسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
کسی که کاری یا امری بر او واجب گردیده، الزام شده
فرهنگ فارسی عمید
مجبور بر کردن کاری و مجبور بر اقرار و مغلوب و محکوم، ملزم شدن، مجبور نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
((مُ زِ))
لازم گرداننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
((مُ زَ))
الزام شده، کسی که انجام کاری بر او واجب گردیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتزم رکاب
تصویر ملتزم رکاب
کسانی که پیاده یا سواره همراه پادشاه حرکت کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملتزمین
تصویر ملتزمین
جمع ملتزم، همراهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتزم شدن
تصویر ملتزم شدن
به گردن گرفتن فریچوانیدن، همراه شدن متعهد شدن: (و جزیه قبول کردند ملتزم شدند که سال بسال برسانند) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 383: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتزم شدن
تصویر ملتزم شدن
((~. شُ دَ))
متعهد شدن، مجبور شدن
فرهنگ فارسی معین