ملتطم ملتطم موج بر هم زننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موج متلاطم. (ناظم الاطباء). مواج. متلاطم. پرتلاطم. پرموج. خروشان: با لشکری چون شب مدلهم و دریای ملتطم از کثرت فزون از ریگ بیابان... (جهانگشای جوینی). و رجوع به التطام شود لغت نامه دهخدا
ملتزم ملتزم همراه، کسی که امری را بر عهده بگیرد، بر خود لازم گیرنده، بر عهده گیرندهملتزم رکاب: کسانی که پیاده یا سواره همراه پادشاه حرکت کنند فرهنگ فارسی عمید