جدول جو
جدول جو

معنی ملتطم

ملتطم((مُ تَ طِ))
متلاطم، مواج، خروشان (موج، دریا)
تصویری از ملتطم
تصویر ملتطم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ملتطم

ملتطم

ملتطم
بنگرید به متلاطم: خروشان متلاطم مواج خروشان (موج دریا)
ملتطم
فرهنگ لغت هوشیار

ملتطم

ملتطم
موج بر هم زننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موج متلاطم. (ناظم الاطباء). مواج. متلاطم. پرتلاطم. پرموج. خروشان: با لشکری چون شب مدلهم و دریای ملتطم از کثرت فزون از ریگ بیابان... (جهانگشای جوینی). و رجوع به التطام شود
لغت نامه دهخدا

ملتزم

ملتزم
همراه، کسی که امری را بر عهده بگیرد، بر خود لازم گیرنده، بر عهده گیرنده
ملتزم رکاب: کسانی که پیاده یا سواره همراه پادشاه حرکت کنند
ملتزم
فرهنگ فارسی عمید