آنکه بر او سرقلم بزنند. (دهار). قطزن، یعنی استخوان و جز آن که بر آن زبان قلم را برند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مقطّ. (اقرب الموارد). و رجوع به مقط شود
آنکه بر او سرقلم بزنند. (دهار). قطزن، یعنی استخوان و جز آن که بر آن زبان قلم را برند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مِقَطّ. (اقرب الموارد). و رجوع به مقط شود
جا، محل، در علوم ادبی علامتی ریز و خال مانند در زیر یا روی برخی حروف الفبا، مثل نقطۀ روی «خ»، در علوم ادبی علامتی ریز و خال مانند در انتهای جملۀ نوشتاری، در ریاضیات محل برخورد دو خط، مرکز مثلاً نقطۀ دایره
جا، محل، در علوم ادبی علامتی ریز و خال مانند در زیر یا روی برخی حروف الفبا، مثل نقطۀ روی «خ»، در علوم ادبی علامتی ریز و خال مانند در انتهای جملۀ نوشتاری، در ریاضیات محل برخورد دو خط، مرکز مثلاً نقطۀ دایره
بریده شده، چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند کوتاه، مقابل موصل در ادبیات در فن بدیع مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف
بریده شده، چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند کوتاه، مقابلِ موصل در ادبیات در فن بدیع مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف
مقله در فارسی تخم چشم کره چشم را گویند که قسمت اصلی عضو حس باصره است. کره چشم در حقیقت بشکل کره کامل نیست بلکه قسمت قدامی آن برجسته تر از سایر نقاطش میباشد. کره مذکور در قسمت قدامی کاسه چشم قرار دارد و کمی نیز از آن تجاوز میکند برین معنی که قسمت قدامی کره چشم نسبت به لبه های خارجی و تحتانی و داخلی کاسه چشم جلوتر قرار دارد ولی از لبه فوقانی کاسه چشم تجاوز نمیکند تخم چشم، سیاهی و سفیدی چشم
مقله در فارسی تخم چشم کره چشم را گویند که قسمت اصلی عضو حس باصره است. کره چشم در حقیقت بشکل کره کامل نیست بلکه قسمت قدامی آن برجسته تر از سایر نقاطش میباشد. کره مذکور در قسمت قدامی کاسه چشم قرار دارد و کمی نیز از آن تجاوز میکند برین معنی که قسمت قدامی کره چشم نسبت به لبه های خارجی و تحتانی و داخلی کاسه چشم جلوتر قرار دارد ولی از لبه فوقانی کاسه چشم تجاوز نمیکند تخم چشم، سیاهی و سفیدی چشم
یافته پیدا کرده، بچه سر راهی، زر پاره که در کان یافت می شود آنچه بر چیده و برداشته شود (خوشه و جز آن) جمع لقطات، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
یافته پیدا کرده، بچه سر راهی، زر پاره که در کان یافت می شود آنچه بر چیده و برداشته شود (خوشه و جز آن) جمع لقطات، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند