معنی مقطف - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مقطف
مقطف
مقطف
چیدن، چیدنگاه، سبد میوه چنگک میوه چین ابزار میوه چینی محل چیدن میوه، جمع مقاطف
فرهنگ لغت هوشیار
مقطف
مقطف
زنبیل. (ناظم الاطباء) ، داسی که با آن چیزی چینند، اصل خوشه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مقطف
مقطف
چیزی که در آن میوه چیده شود. ج، مقاطف. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مقطع
مقطع
بریده شده، چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند کوتاه، مقابلِ موصل در ادبیات در فن بدیع مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف
فرهنگ فارسی عمید
مقطع
مقطع
محل قطع، جای بریدن، محل جدایی پایان سخن در علوم ادبی بیت آخر غزل یا قصیده
فرهنگ فارسی عمید
معطف
معطف
بالا پوش بارانی چوخا، شمشیر، چادر گردن گردن، جامه ای فراخ که بالای جامه های دیگر پوشند برای منع سرما و باران، جمع معاطف. شمشیر، جمع معاطف
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.