جدول جو
جدول جو

معنی لقطه

لقطه((لُ قْ یا قَ طَ))
آن چه برچیده و برداشته شود (خوشه و جز آن)، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
تصویری از لقطه
تصویر لقطه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لقطه

لقطه

لقطه
آنچه از روی زمین برچیده و برداشته شود، در فقه چیز برزمین افتاده که صاحبش شناخته نشود
لقطه
فرهنگ فارسی عمید

لقطه

لقطه
یافته پیدا کرده، بچه سر راهی، زر پاره که در کان یافت می شود آنچه بر چیده و برداشته شود (خوشه و جز آن) جمع لقطات، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار

سقطه

سقطه
زمین خوردن، لغزش پاره افتاده، پاره ابر خطا اشتباه لغزش، واقعه شدید، جمع سقطات
فرهنگ لغت هوشیار

لقمه

لقمه
آن مقدار غذا که یک بار در دهان گذاشته شود، نواله، نانی که داخل آن خوراک گذاشته اند، کنایه از قطعۀ کوچک، تکه، غذا، طعام
لقمه
فرهنگ فارسی عمید