- مقتنی
- در تصرف و مالکیت کسی درآمده، کسب شده، به دست آمده
معنی مقتنی - جستجوی لغت در جدول جو
- مقتنی
- سرمایه دار، سرمایه دهنده بدست آمده کسب شده. گرد آورنده (مال) فراهم آورنده ذخیره کننده، لازم گیرنده ملازم (حیا و جز آن)، دارنده مالک
- مقتنی ((مُ تَ))
- فراهم کننده، به دست آورنده، مالک، متصرف
- مقتنی
- یابنده، کسب کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استوار
اقتدا کننده، پیروی کننده
بناشده، بر پایه قرار گرفته
از پی کسی رونده، پیروی کننده
اقتضا کننده، موجب، تقاضا کننده، خواهان
کسی که به کاری توجه و اهتمام کند، اعتنا کننده، اهتمام کننده
ساخته شده ساخته پرداخته بنیاد یافته سازنده بنیاد نهنده بنا کرده شده مبنی. توضیح ابتنی مانند مجرد خود که بنی باشد متعدی است. فیومی گوید: و بنیت البیت و غیره ابنیه و ابتنیته فانبنی مثل بعثته فانبعث. و بنابراین وقتی که مبتنی بجای مبنی استعمال میشود باید آنرا بصیغه اسم مفعول یعنی بفتح نون و الف آخر خواند نه بصیغه اسم فاعل یعنی بکسر نون و یاء آخر ولی معمولا این نکته را رعایت نکنند و آنرا بصیغه اسم فاعل خوانند چنانکه گویند: مبتنی بر اینکه... یعنی مبنی بر اینکه... بنا کننده، بنا شونده
تیمار دارنده، به شمار آورنده، کوشنده اعتنا کننده اعتمام کننده تیماردارنده: و در استخلاص بواسطه ارباب قدرت و اهل اختصاص که براستی همه مشفق و معتنی بودند بهر طریق می کوشید
پیروی کننده، اقتدا کننده
خدمتکار
قناعت کننده
شکار کننده، در بند کشنده گرفتار کننده، الفنجنده (کسب کننده) شکارشده صید شده: (و مرغان شکاری جز بر مقتنص خویش ننشینند ) (نفثه المصدور. چا. یز. 61)، آنچه شکار کنند
از پس آینده سپس آینده از پی کسی رونده در پی در آینده پیروی کننده: (نک پیاپی کاروانها مقتفی زین شکاف در که هست آن مختفی) (مثنوی. نیک. 149: 3)
تقاضا کننده، درخواست و طلب کننده اقتضا شده، در خور
شکار شده
شکار کننده
قناعت کننده
چاه کن
کاریز کننده، آنگه قنات یا چاه کند
کسی که کاریز حفر می کند، چاه کن، کسی که قنات را لای روبی می کند
Contextual, Textual
contextual, textual