جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با معتنی

معتنی

معتنی
کسی که به کاری توجه و اهتمام کند، اعتنا کننده، اهتمام کننده
معتنی
فرهنگ فارسی عمید

معتنی

معتنی
تیمار دارنده، به شمار آورنده، کوشنده اعتنا کننده اعتمام کننده تیماردارنده: و در استخلاص بواسطه ارباب قدرت و اهل اختصاص که براستی همه مشفق و معتنی بودند بهر طریق می کوشید
فرهنگ لغت هوشیار

معتنی

معتنی
تیماردارنده و اهتمام کننده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مشغول به سعی و کوشش و رنج. (ناظم الاطباء). اعتناکننده: و در استخلاص بواسطۀ ارباب قدرت و اهل اختصاص، که به راستی همه مشفق و معتنی بودند، به هر طریق می کوشید. (نفثهالمصدور چ یزدگردی ص 64)
لغت نامه دهخدا

مبتنی

مبتنی
ساخته شده ساخته پرداخته بنیاد یافته سازنده بنیاد نهنده بنا کرده شده مبنی. توضیح ابتنی مانند مجرد خود که بنی باشد متعدی است. فیومی گوید: و بنیت البیت و غیره ابنیه و ابتنیته فانبنی مثل بعثته فانبعث. و بنابراین وقتی که مبتنی بجای مبنی استعمال میشود باید آنرا بصیغه اسم مفعول یعنی بفتح نون و الف آخر خواند نه بصیغه اسم فاعل یعنی بکسر نون و یاء آخر ولی معمولا این نکته را رعایت نکنند و آنرا بصیغه اسم فاعل خوانند چنانکه گویند: مبتنی بر اینکه... یعنی مبنی بر اینکه... بنا کننده، بنا شونده
فرهنگ لغت هوشیار