- مقاطعت
- بریدن از یکدیگر و جدا شدن، ترک مراوده و مکاتبه کردن، انجام دادن کاری را با اجرت معین بعهده گرفتن، توضیح امروزه غالبا بعهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند پیمانکاری. یا به مقاطعه دادن، ساختمان بنا یا ساختن جاده ای را بعهده کسی یاموسسه ای در مقابل مزد معین واگذار کردن، ارزیابی مالیات یک منطقه بقرار مبلغی مقطوع، اجاره کردن مالیات محل بوسیله مردم آن بمبلغ مقطوع
معنی مقاطعت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از هم بریدن و جدا شدن، ترک مراوده و مکاتبه کردن، برعهده گرفتن کاری معین با مزد مشخص، پیمانکاری
واکوفتن دلیران یکدیگر را: (... و طنین ذباب الغضب هیبت از وقع مقارعت هر دو فریقین بگوش روزگار آمد) (مرزبان نامه. 1317 ص 222)، قرعه انداختن با یکدیگر
مقاطعه و مقاطعت در فارسی در تازی کهن: وا بریدن، سر انداختن شمشیر: تا کدام بران تر است در تازی نوین: استان در فارسی: پیمانکاری بریدن از یکدیگر و جدا شدن، ترک مراوده و مکاتبه کردن، انجام دادن کاری را با اجرت معین بعهده گرفتن، توضیح امروزه غالبا بعهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند پیمانکاری. یا به مقاطعه دادن، ساختمان بنا یا ساختن جاده ای را بعهده کسی یاموسسه ای در مقابل مزد معین واگذار کردن، ارزیابی مالیات یک منطقه بقرار مبلغی مقطوع، اجاره کردن مالیات محل بوسیله مردم آن بمبلغ مقطوع
زد وخورد دلیران
جمع مقطع، گذرگاهها، جایهای وقف قرآن، قطع کننده
مقطع ها، محل های قطع، جاهای بریدن، محل های جدایی، پایان سخن ها، جمع واژۀ مقطع
پایداری، ایستادگی، ایستاده گری
سروران
گفتارها
هم اغوشی، آمیزش
بازدارندگی، جلوگیری، بازداری، جلوگیری
بازگشت
جمع تقاطع
با هم خوابیدن، همخوابگی
با هم کشتی گرفتن، کشتی گیری
یکدیگر را فریب دادن، خدعه کردن
شعرهای کوتاه سبک وزن، قطعه ها
مانند و شبیه یکدیگر شدن، مشابهت
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
به یکدیگر سیلی زدن، به هم تپانچه زدن
کسانی که دارای مشاغل بالای دولتی هستند، در علوم ادبی عنوان عمومی کتاب هایی شامل حکایات و مقامه ها مثلاً مقامات حمیدی، جمع مقام، در تصوف مقام، کارهای سترگ و ستوده
پیروی کردن، در پی کسی رفتن، بدرقه کردن، مسافتی دنبال مسافر یا مهمان رفتن
آنچه از چیز دیگر بگذرد و آن را قطع کند، در ریاضیات دو خط که به هم برسند و یکدیگر را قطع کنند، بریده بریده، مقطّع
شتاب کردن، شتافتن، بر یکدیگر پیشی گرفتن
رنج کشیدن، سختی کشیدن، به رنج و تعب افتادن
جمع شدن باهم، جماع کردن، هم بستر شدن با زن
نزدیکی، دوستی، با هم نزدیکی کردن، جماع کردن
اطاعت کردن، فرمان برداری، موافقت کردن در امری
کسی را از کاری بازداشتن، منع کردن، جلوگیری کردن
چیزی را دست به دست دادن، به هم بخشیدن، عطا کردن، به کسی خدمت کردن
رجوع کردن، بازگشتن، توبه کردن، بازگشتن به سوی خدا