جدول جو
جدول جو

معنی ملاطمت

ملاطمت
به یکدیگر سیلی زدن، به هم تپانچه زدن
تصویری از ملاطمت
تصویر ملاطمت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ملاطمت

ملاطمت

ملاطمت
ملاطمه: ضعیف را که قوت مقاومت و زخم پنجۀ ملاطمت نباشد خود را در شعار دیانت و کم آزاری... بردیدۀ ظاهربینان جلوه دهد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 26). و رجوع به ملاطمه شود
لغت نامه دهخدا

ملازمت

ملازمت
چیزی را به کسی پیوستن، همیشه در خدمت کسی بودن، در جایی ماندن و اقامت کردن
ملازمت
فرهنگ فارسی عمید

ملازمت

ملازمت
پیوستن بکسی یا چیزی، همیشه در خدمت کسی بودن، هم بستگی میان دو امری که بیکدیگر بستگی داشته باشند اقتضای چیزی است چیز دیگر را اول را ملزوم و دوم را لازم خوانند (غزالی نامه. 23) یا ملازمه عقلی (عقلیه) عبارت از عدم امکان تصور ملزوم است بدون تصور لازم برای عقل. یا ملازمه عادی. (عادیه) عبارت از تلازمی است که عقل را رسد که ملزوم را تصور کند بدون تصور لازم او، قاعده ملازمه . مبنی بر این است که عقل حکم به نیکی عملی کند آن عمل بمنزله تکلیف قانونی افراد محسوب خواهد شد هر چند که قانون تصریحی بدان نداشته باشد و اگر بعکس عقل ببدی و زشتی عملی حکم کند آن عمل بمنزله جرم محسوب خواهد شد هر چند که قانون آنرا در ردیف جرایم نام نبرده باشد، جدا نشدن، مواظبت و پیوسته بودن درکار و ثبات قدم و پابرجایی
فرهنگ لغت هوشیار

ملایمت

ملایمت
موافقت مناسبت سازگاری، نرمی. توضیح دراصل ملاعمت بهمزه است و برای تبدیل همزه بیاء سبب و مجوزی نیست (دکترخیام پور نداب ص 100) چون مصدر مفاعله در تداول فارسی بکسر عین الفعل تلفظ میشود همزه مکسور را بدل بیاء کرده اند. سازواری، موافقت، مجازاً بمعنی نرمی
فرهنگ لغت هوشیار

ملاطفت

ملاطفت
نیکویی کردن با کسی، نرمی کردن، نامه ای کوچک که بطریق ایجاز حاوی خلاصه مطالب باشد ملطفه: (مشرفه شریف و ملاطفه لطیف که مشحون بصنوف وداد و موشح بالوف اتحاد بود رسید) (مکاتبات رشیدی. 32) نوازشها، ملایمت و نرمی، مهربانی
فرهنگ لغت هوشیار