جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مقاطع

مقاطع

مقاطع
مَقطَع ها، محل های قطع، جاهای بریدن، محل های جدایی، پایان سخن ها، جمعِ واژۀ مَقطَع
مقاطع
فرهنگ فارسی عمید

مقاطع

مقاطع
قطعکننده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چیزی را به اجاره گیرنده. (غیاث) (آنندراج). چیزی رابه اجاره گیرنده و مقاطعه کننده. (ناظم الاطباء). مقاطعه کار. پیمانکار. که مقاطعه کند: میرزا علی خان امین الدوله را که از جانب دولت ابد آیت مباشرترویج این سَبُک و مقاطععمل این شغل معظم است.... (المآثر و الاَّثار ص 95)
لغت نامه دهخدا

مقاطع

مقاطع
جَمعِ واژۀ مَقطَع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مقطع شود، مقاطع الاودیه، اواخر وادیها. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مقاطعالانهار، گذرگاههای آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گدارهای جوی ها. (ناظم الاطباء) ، مقاطعالقرآن، جایهایی وقف قرآن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مخارج حروف ازدهان: معانی که در ذهن تصور کند بواسطۀ مقاطع حروف و فواصل الفاظ بیرون دهد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 97) ، جاهای اتمام و انتها. (غیاث) (آنندراج) ، عبارت از مقدماتی است که ادله و حجج به آنها منتهی می شود از ضروریات و مسلمات و مثل الدور و التسلسل و اجتماع النقیضین. (از تعریفات جرجانی) (از فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی)
لغت نامه دهخدا

متقاطع

متقاطع
آنچه از چیز دیگر بگذرد و آن را قطع کند، در ریاضیات دو خط که به هم برسند و یکدیگر را قطع کنند، بریده بریده، مقطّع
متقاطع
فرهنگ فارسی عمید