جدول جو
جدول جو

معنی مفرود - جستجوی لغت در جدول جو

مفرود(مَ)
نوعی از کمات کوچک. (الفاظ الادویه). اسم نوعی از فطر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افرود
تصویر افرود
(پسرانه)
فرود، نام پسر سیاوش و جریره، برادر کیخسرو پادشاه کیانی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سفرود
تصویر سفرود
پرنده ای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوته های خاردار لانه می سازد و آن را برای گوشتش شکار می کنند، سنگ خوٰار، سنگخوٰاره، سنگخوٰارک، اسفرود، قطات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
فرض شده، واجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفقود
تصویر مفقود
گم کرده شده، گم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرود
تصویر مطرود
رانده شده، دور کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفروش
تصویر مفروش
فرش کرده شده، گسترده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفروق
تصویر مفروق
عدد کوچک تری که از عدد بزرگ تر کم شود، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفروز
تصویر مفروز
جدا کرده شده، چیزی که از چیز دیگر بریده و جدا شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
واجب و فریضه کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفقود
تصویر مفقود
گم کرده شده و یافته نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بفرود
تصویر بفرود
بسمت پایین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفروش
تصویر مفروش
فرش کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
کنگره دار پخشیده (تحدید حدود شده) چنان دانستم که هر دو را مال یکی است و پخشیده نیست (تاریخ برامکه)، جداسته، جامه دوخته کنگره دار. جدا کرده علی حده شده، جامه حاشیه دار و دوخته، ملکی که سهام مالکان مشترک آن تحدید حدود شده باشد تحدید حدود شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفروغ
تصویر مفروغ
فارغ شده و خلاص شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغرود
تصویر مغرود
بربری گشته چتر دیو گونه ای سما روغ گونه ای قارچ (کماه) کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطرود
تصویر مطرود
رانده، دور کرده شده، مردود شده
فرهنگ لغت هوشیار
آب سرد آب خنک، نان آب زده سرد شده، آب سرد، نان که بر آن آب ریخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده یست از راسته ماکیان که در صحاری لای بوته های گون و خارها لانه میسازد و دارای پرواز مقطع و کوتاه ولی سریع می باشد، پرهایش خاکستری تیره و قدش کوچکتر از کبک است. از دانه های بذور مختلف تغذیه میکند. محل زندگیش در آسیای مرکزی و غربی و آسیای صغیر است و در ایران بسیار فراوان بوده است و آنرا جهت استفاده از گوشتش شکار میکنند (متاسفانه به علت شکار بیرون از قاعده در ایران رو به انقراض است) باقرقره قطا سنگ خور سنگ خوار اسفهرود سفرود سنگین خوار
فرهنگ لغت هوشیار
پرا کنیده، جداسته، کاسته پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون، عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند: 10 -6 4 (6 مفروق است) یا لفیف مفروق. یا وتد مفروق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
((مَ))
واجب کرده شده، فرض شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفروز
تصویر مفروز
((مَ))
پراکنده، جدا کرده، دور کرده، تحدید حدود شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفروش
تصویر مفروش
((مَ))
گسترده شده، فرش کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفروق
تصویر مفروق
((مَ))
پراکنده، جدا کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفقود
تصویر مفقود
((مَ))
گم شده، ناپدید
مفقود الاثر: گمشده، ناپیدا، ناپدید، پی گم (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطرود
تصویر مطرود
((مَ))
رانده شده، طرد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبرود
تصویر مبرود
((مَ))
سرد شده، آب سرد، نان که بر آن آب ریخته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطرود
تصویر مطرود
رانده شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
Supposed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
suposto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
angenommen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
przypuszczalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
предполагаемый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
припущений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
verondersteld
دیکشنری فارسی به هلندی