جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مفروق

مفروق

مفروق
پرا کنیده، جداسته، کاسته پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون، عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند: 10 -6 4 (6 مفروق است) یا لفیف مفروق. یا وتد مفروق
فرهنگ لغت هوشیار

مفروق

مفروق
جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء).
- لفیف مفروق. رجوع به لفیف شود.
- وتد مفروق، (اصطلاح عروض) در اصطلاح عروضیان، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به وتد شود.
، (اصطلاح حساب) هرگاه عددی خرد را از عددی بزرگ کم کنی، چون دو را از سه بیرون کنی، دو مفروق است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران ’کاسته’ را بجای این کلمه پذیرفته است
لغت نامه دهخدا

مفروز

مفروز
جدا کرده شده، چیزی که از چیز دیگر بریده و جدا شده باشد
مفروز
فرهنگ فارسی عمید

مغروق

مغروق
فرو رفته، در آب غوته خورده، وینسته، فرو رفته در آب ،غرق شده، مرد مغروق، کشتی مغروق، جمع مغروقین (برای کسان)
فرهنگ لغت هوشیار