معنی مفروض
مفروض
((مَ))
واجب کرده شده، فرض شده
تصویر مفروض
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مفروض
مفروض
مفروض
واجب و فریضه کرده
فرهنگ لغت هوشیار
مفروض
مفروض
فرض شده، واجب
فرهنگ فارسی عمید
مفروض
مفروض
Supposed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مفروض
مفروض
suposto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مفروض
مفروض
angenommen
دیکشنری فارسی به آلمانی
مفروض
مفروض
przypuszczalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
مفروض
مفروض
предполагаемый
دیکشنری فارسی به روسی
مفروض
مفروض
припущений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مفروض
مفروض
verondersteld
دیکشنری فارسی به هلندی