فرمودۀ خدای. (مهذب الاسماء) (السامی). فریضه کرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : پس نکو گفت آن رسول خوش جواز ذره ای عقلت به از صوم و نماز زآنکه عقلت جوهر این دو عرض این دو در تکمیل آن شد مفترض. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 286). و اصح اقوال در این معنی قول شیخ ابوطالب مکی است که گفته است علم مفترض، علم مبانی اسلام است یعنی ارکان خمسه. (مصباح الهدایه چ همایی صص 63-64). - مفترض الطاعه، آنکه اطاعت از وی فریضه است. آنکه فرمانبرداری از او فرض و واجب است: خود را مولای سادات مفترض الطاعۀ معصوم و منصوص دانند... مانندگی کردن ایشان با آل ساسان گبر... الاغایات حرامزادگی... نباشد. (کتاب النقض ص 447). آن امام مفترض الطاعه که به فضل و علم و عصمت از اهل زمانۀ خود ممیز و مخصوص است. (کتاب النقض ص 4)
فرمودۀ خدای. (مهذب الاسماء) (السامی). فریضه کرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : پس نکو گفت آن رسول خوش جواز ذره ای عقلت به از صوم و نماز زآنکه عقلت جوهر این دو عرض این دو در تکمیل آن شد مفترض. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 286). و اصح اقوال در این معنی قول شیخ ابوطالب مکی است که گفته است علم مفترض، علم مبانی اسلام است یعنی ارکان خمسه. (مصباح الهدایه چ همایی صص 63-64). - مفترض الطاعه، آنکه اطاعت از وی فریضه است. آنکه فرمانبرداری از او فرض و واجب است: خود را مولای سادات مفترض الطاعۀ معصوم و منصوص دانند... مانندگی کردن ایشان با آل ساسان گبر... الاغایات حرامزادگی... نباشد. (کتاب النقض ص 447). آن امام مفترض الطاعه که به فضل و علم و عصمت از اهل زمانۀ خود ممیز و مخصوص است. (کتاب النقض ص 4)
دروغین. مجعول. بربافته: ای برترین مقام ملائک بر آسمان با منصب تو زیرترین پایۀ علا شعر آورم به حضرت عالیت زینهار با وحی آسمان چه زند سحر مفتری. سعدی (کلیات چ مصفا ص 679). ورجوع به مفتریات شود
دروغین. مجعول. بربافته: ای برترین مقام ملائک بر آسمان با منصب تو زیرترین پایۀ علا شعر آورم به حضرت عالیت زینهار با وحی آسمان چه زند سحر مفتری. سعدی (کلیات چ مصفا ص 679). ورجوع به مفتریات شود
دروغ گوینده بر کسی. بهتان و تهمت نهنده بر کسی. (از غیاث) (از آنندراج). دروغ بربافنده و بهتان زننده. تهمت نهنده و دروغ گوینده بر کسی. (از ناظم الاطباء). آنکه دروغ بندد. بهتان زن. ج، مفترون، مفترین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ان الذین اتخذوا العجل سینالهم غضب من ربهم و ذله فی الحیوه الدنیا و کذلک نجزی المفترین. (قرآن 152/7). و اًلی عاد اخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا اﷲ مالکم من اًله غیره اًن انتم اًلاّ مفترون. (قرآن 50/11). و اًذا بدلنا آیه مکان آیه واﷲ اعلم بما ینزل قالوا اًنما أنت مفتر بل أکثرهم لایعلمون. (قرآن 101/16). تا اگر بهتان و افترا باشد کذاب و مفتری سزای خویش بر صفحات احوال مشاهده کند. (جهانگشای جوینی). نیست این از ران گاو ای مفتری ران گاوت می نماید ازخری. مولوی. و رجوع به افترا شود، مکار. حیله باز. (ناظم الاطباء) ، کسی که پوستین می پوشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: المفتری لایجد البرد. (از اقرب الموارد)
دروغ گوینده بر کسی. بهتان و تهمت نهنده بر کسی. (از غیاث) (از آنندراج). دروغ بربافنده و بهتان زننده. تهمت نهنده و دروغ گوینده بر کسی. (از ناظم الاطباء). آنکه دروغ بندد. بهتان زن. ج، مفترون، مفترین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ان الذین اتخذوا العجل سینالهم غضب من ربهم و ذله فی الحیوه الدنیا و کذلک نجزی المفترین. (قرآن 152/7). و اًلی عاد اخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا اﷲ مالکم من اًله غیره اًن انتم اًلاّ مفترون. (قرآن 50/11). و اًذا بدلنا آیه مکان آیه واﷲ اعلم بما ینزل قالوا اًنما أنت مفتر بل أکثرهم لایعلمون. (قرآن 101/16). تا اگر بهتان و افترا باشد کذاب و مفتری سزای خویش بر صفحات احوال مشاهده کند. (جهانگشای جوینی). نیست این از ران گاو ای مفتری ران گاوت می نماید ازخری. مولوی. و رجوع به افترا شود، مکار. حیله باز. (ناظم الاطباء) ، کسی که پوستین می پوشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: المفتری لایجد البرد. (از اقرب الموارد)