جدول جو
جدول جو

معنی مغل - جستجوی لغت در جدول جو

مغل
غله دهنده، جایی که غلۀ فراوان از آن برداشت شود
تصویری از مغل
تصویر مغل
فرهنگ فارسی عمید
مغل
جور تاک آور (جور تاک غله) حاصل دهنده غله
تصویری از مغل
تصویر مغل
فرهنگ لغت هوشیار
مغل
((مَ))
استراحت و خواب
تصویری از مغل
تصویر مغل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغلق
تصویر مغلق
دشوار، مبهم، بسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغلی
تصویر مغلی
گران کننده، گران خرنده، گیاه بالنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلم
تصویر مغلم
کیفال
فرهنگ لغت هوشیار
پیچیده دشوار، بسته فراز کرده اسکندان بسته شده (در و مانند آن)، دشوار سخت مشکل: (عبارت مغلق)
فرهنگ لغت هوشیار
سخت استوار مایه دار زفت شخ دفزک کننده ستبر کننده سفت کننده زفتگر شدید (سوگند و مانند آن) سخت: (و ترجمه یمینی که اگر بیمین مغلظ مترجم آنرا صاحب یسار (بسیار) مایه سخن وری گویند حنثی لازم نشود) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 4) درشت و ستبر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلق
تصویر مغلق
((مُ لَ))
مشکل، دشوار، غامض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغلظ
تصویر مغلظ
((مُ غَ لَّ))
شدید، سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغلظ
تصویر مغلظ
شدید، سخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممغل
تصویر ممغل
خاکخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلگاه
تصویر مغلگاه
جای خفت وخیز چهارپایان و ددان، خوابگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغلطه
تصویر مغلطه
سخنی که کسی را به غلط و اشتباه بیندازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغلوب
تصویر مغلوب
آنکه بر وی چیره شده باشند، شکست خورده، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغلوبه
تصویر مغلوبه
مغلوب، آنکه بر وی چیره شده باشند، شکست خورده، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغلغل
تصویر مغلغل
مکتوب و رساله ای که از شهری به شهر دیگر فرستاده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغلول
تصویر مغلول
ویژگی کسی که غل و زنجیر به گردنش انداخته شده، بسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغلولا
تصویر مغلولا
بشکل مغلول غل و زنجیر بگردن و دست افکنده: (ماموران دولت آنان را مغلولا بپایتخت فرستادند)
فرهنگ لغت هوشیار
بندی به زنجیر کشیده، تشنه کسی که غل و زنجیر بگردن دستش بسته شده، سخت تشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوط
تصویر مغلوط
غلط دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوبین
تصویر مغلوبین
جمع مغلوب، کالیدگان، شکست یافتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوبیت
تصویر مغلوبیت
در تازی نیامده ستاوش شکست مغلوب شدن شکست خوردن: (مغلوبیت ملت متمدن باستانی ایران بدست لشکریان عرب... نه چنان ضربه ای بود که باسانی جراحت آن التیام پذیرد) (خاندان نوبختی ص ط)
فرهنگ لغت هوشیار
مغلوبه در فارسی مونث مغلوب کالیده شکست یافته، در هم آویخته مونث مغلوب: (اسکندر از همه شاهان هخامنشی از حیث رفتار با ملل مغلوبه عقب است) (ایران باستان ج 1943: 2) یا جنگ مغلوبه. جنگی که دو طرف متخاصم در هم ریزند و بهم آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب گشتن
تصویر مغلوب گشتن
کالیدن شکست خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب گردیدن
تصویر مغلوب گردیدن
مغلوب شدن: (... ممکن است گفته شود که بالاخره مغلوب گشت ) (ایران باستان. ج. 1946: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب گرداندن
تصویر مغلوب گرداندن
شکست دادن پیروز گشتن مغلوب کردن: (خود را مغلوب طمع و مغمور هوی نگرداند) (مرزبان نامه. تهران. چا. 23: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب کردن
تصویر مغلوب کردن
شکست دادن پیروز گشتن شکست دادن چیره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب شدن
تصویر مغلوب شدن
کالیدن شکست خوردن شکست یافتن شکست خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب آمدن
تصویر مغلوب آمدن
کالیدن شکست خوردن مغلوب شدن: (هر که قدم تعدی فراتر نهد و پیکار او را متصدی شود منکوب و مغلوب آید) (مرزبان نامه. تهران. چا 93: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب
تصویر مغلوب
آنکه بر وی چیره باشند و غلبه کرده و مطیع گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلقه
تصویر مغلقه
مونث مغلق: (عبارات مغلقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلظه
تصویر مغلظه
استوار، شدید، سخت، گران، سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلظات
تصویر مغلظات
جمع مغلظه، مایه دار زفت ها جمع مغلظه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلطه
تصویر مغلطه
کلامی که مردان بدان در غلط و اشتباه افتند
فرهنگ لغت هوشیار