جایی که غلۀ فراوان حاصل آرد. (ناظم الاطباء). برومند. غله دهنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تا این غایت قریب به صدهزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم از دیه های معظم ومزارع مغل و باغهای پرنعمت... به مدعیان آن بازفرمود. (المعجم ص 12) ، رجل مغل، مرد خائن. (منتهی الارب). مرد خائن و خیانتکار. (ناظم الاطباء)
مردم مغلستان ومردم تاتار و ماوراءالنهر. (ناظم الاطباء). مغول. تاتار. تتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچو آن قوم مغل بر آسمان تیر می انداز بهر نزع جان. مولوی. مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان وگر جنگ مغل باشد نگردانی ز محرابم. سعدی. این بار نه بانگ چنگ و نای و دهل است کاین بار مصاف شیر و جنگ مغل است. سعدی. و رجوع به مغول شود