جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مغل

مغل

مغل
جایی که غلۀ فراوان حاصل آرد. (ناظم الاطباء). برومند. غله دهنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تا این غایت قریب به صدهزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم از دیه های معظم ومزارع مغل و باغهای پرنعمت... به مدعیان آن بازفرمود. (المعجم ص 12) ، رجل مغل، مرد خائن. (منتهی الارب). مرد خائن و خیانتکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مغل

مغل
مردم مغلستان ومردم تاتار و ماوراءالنهر. (ناظم الاطباء). مغول. تاتار. تتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
همچو آن قوم مغل بر آسمان
تیر می انداز بهر نزع جان.
مولوی.
مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان
وگر جنگ مغل باشد نگردانی ز محرابم.
سعدی.
این بار نه بانگ چنگ و نای و دهل است
کاین بار مصاف شیر و جنگ مغل است.
سعدی.
و رجوع به مغول شود
لغت نامه دهخدا

مغل

مغل
تشنه، هر آنچه از ریع زمین و یااجرت آن به دست آید. ج، مغلات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مغل

مغل
شیر که زن آبستن بچه را دهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیری که زن فرزند خودرا دهد در حالی که حامله است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مغل

مغل
کسی را بد گفتن نزدیک کسی. (تاج المصادر بیهقی). مغاله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغاله شود
لغت نامه دهخدا