جدول جو
جدول جو

معنی معضلات - جستجوی لغت در جدول جو

معضلات
سختی ها و دشواری ها، معضله
تصویری از معضلات
تصویر معضلات
فرهنگ فارسی عمید
معضلات
(مُ ضِ)
مسائل مشکل. (منتهی الارب). مشکلات. (آنندراج) (غیاث). کارهای دشوارو مسائل مشکل. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ معضله. مسائل دشوار و فرو بسته که به طریق حل آن راه نتوان یافت. (از اقرب الموارد) : ما جملۀ برادران و پسران فرمان نافذ را ممتثل ایستاده و کفایت مهمات و دفع معضلات را چشم و گوش نهاده. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 157) ، سختیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شداید: نزلت بهم المعضلات. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
معضلات
جمع معضله، دشواری ها جمع معضله (معضل) مشکلات دشواری. توضیح در تداول فارسی بفتح ضاد تلفظ شود. مسائل مشکل، و دشوار و فرو بسته
فرهنگ لغت هوشیار
معضلات
((مُ ضَ))
جمع معضله (معضل)، سختی ها، کارهای دشوار
تصویری از معضلات
تصویر معضلات
فرهنگ فارسی معین
معضلات
کاستی ها
تصویری از معضلات
تصویر معضلات
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسبلات
تصویر مسبلات
مسبل ها، چیزهایی که در راه خدا داده شود، جمع واژۀ مسبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عضلات
تصویر عضلات
عضله ها، گوشتهای بدن که پیچیده و مجتمع باشد، ماهیچه ها، مایچه ها، جمع واژۀ عضله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسلات
تصویر مرسلات
هفتاد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۰ آیه، عرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیلات
تصویر مخیلات
جمع واژۀ مخیله، قوۀ تخیل، تصور، مرکز تخیل در مغز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاطات
تصویر معاطات
چیزی را دست به دست دادن، به هم بخشیدن، عطا کردن، به کسی خدمت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معالات
تصویر معالات
بلند کردن، بلند قرار دادن، در بلندی با کسی معارضه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبالات
تصویر مبالات
اهتمام، توجه، اعتنا، در امری فکر و اندیشه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاضلات
تصویر فاضلات
طغیان، از حد خود گذشتن، از اندازه تجاوز کردن، بالا آمدن آب دریا یا رودخانه، گردنکشی، گستاخی، نافرمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معانات
تصویر معانات
سختی کشیدن، رنج دیدن، کشمکش داشتن، رنجاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معادات
تصویر معادات
با هم دشمنی کردن، دشمن یکدیگر شدن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ ضَ)
جمع واژۀ عضله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ماهیچه ها و گوشتهای بدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عضله شود
لغت نامه دهخدا
معالاه. رجوع به معالاه و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَدْ دَ)
گوشه های خانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عضلات
تصویر عضلات
جمع عضله، ماهیچگان جمع عضله ماهیچه ها و گوشت - های بدن
فرهنگ لغت هوشیار
با کسی در بلندی نبرد کردن معارضه کردن در بلندی. معالات کردن، با کسی در بلندی نبرد کردن: و لشکری که بدان باروزگار معادات و با فلک معالات توان کرد... در جهان آواره گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معدلات
تصویر معدلات
جمع معدله، کنج ها کنج های خانه تفنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتلات
تصویر معتلات
جمع معتله (معتل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفضلات
تصویر تفضلات
جمع تفضل عنایتها، بخششها، ملاطفتها، نیکوئیها، نعمتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقلات
تصویر تعقلات
جمع تعقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعللات
تصویر تعللات
جمع تعلل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعملات
تصویر تعملات
جمع تعمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطلات
تصویر تعطلات
جمع تعطل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبدلات
تصویر مبدلات
جمع مبدله، ورتیکان، دگرگشتگان، دگردیسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضلات
تصویر فاضلات
زهاب در فرهنگ معین این واژه رمن فاضله آمده
فرهنگ لغت هوشیار
فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن، یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار... شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار: ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است. اهتمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معالات
تصویر معالات
((مُ))
با کسی در بلندی نبرد کردن، معارضه کردن در بلندی، ستیزه در بلندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معلات
تصویر معلات
((مَ))
بزرگی، شرف و رفعت، جمع معالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عضلات
تصویر عضلات
((عَ ضُ))
جمع عضله، ماهیچه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاملات
تصویر معاملات
داد و ستدها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشکلات
تصویر مشکلات
دشواری ها، دشوار یها
فرهنگ واژه فارسی سره