معنی عضلات عضلات عضله ها، گوشتهای بدن که پیچیده و مجتمع باشد، ماهیچه ها، مایچه ها، جمع واژۀ عضله تصویر عضلات فرهنگ فارسی عمید
عضلات عضلات جَمعِ واژۀ عَضَله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ماهیچه ها و گوشتهای بدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عَضله شود لغت نامه دهخدا
فضلات فضلات فضله ها، سرگینهای جانوران، زیادی ها، اضافی ها، باقی مانده چیزها، بازمانده ها، جمعِ واژۀ فضله فرهنگ فارسی عمید
فضلات فضلات جمع فضله، مانده ها سرگین ها پلیدی ها یکبار فضل، باقی مانده چیزی بقیه بازمانده، جمع فضلات فضال، سرگین پلیدی غایط فرهنگ لغت هوشیار
معضلات معضلات جمع معضله، دشواری ها جمع معضله (معضل) مشکلات دشواری. توضیح در تداول فارسی بفتح ضاد تلفظ شود. مسائل مشکل، و دشوار و فرو بسته فرهنگ لغت هوشیار