جدول جو
جدول جو

معنی معصار - جستجوی لغت در جدول جو

معصار(مِ)
آنچه در آن چیزی دارند تا فشارده شود. (منتهی الارب) (آنندراج). آلتی که در آن چیزی گذارند و بفشرند. ج، معاصیر. (ناظم الاطباء). آنچه در آن چیزی قرار دهند و بفشارند تا آب آن گرفته شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
معصار
چرخشت این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند انگور نه از بهر نبید است به چرخشت (این چامه را در لغت فرس اسدی از رودکی دانسته است) من سر دنیابم که مرا ز اتش هجران آتشکده گشتست دل و دیده چو چرخشت (عسجدی) دو چشم من چو دو چرخشت کرد دوری تو دویده همچو به چرخشت دانه انگور (فرخی) آلتی است که بوسیله آن میوه و مانندآنرا گذارند و فشار دهند تا عصاره آن استخراج گردد. معصر. آلتی است که با آن آب میوه (مانند انگور) گیرند، جمع معاصر
فرهنگ لغت هوشیار
معصار((مِ))
آلتی است که به وسیله آن میوه و مانند آن را گذارند و فشار دهند تا عصاره آن استخراج گردد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معشار
تصویر معشار
یک قسمت از ده قسمت چیزی، ده یک، ناقۀ پرشیر که شیرش کم شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معمار
تصویر معمار
کارشناس و استاد در کارهای ساختمانی، سازندۀ عمارت، عمارت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معصفر
تصویر معصفر
زرد رنگ، جامۀ زرد رنگ، هر چیزی که آن را با گل کاجیره یا چیز دیگر به رنگ زرد درآورده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
هم عصر، هم دوره، هم زمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعصار
تصویر اعصار
عصرها، روزگار، دهرها، جمع واژۀ عصر،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معذار
تصویر معذار
حجت، برهان، آنچه وسیلۀ عذرخواهی قرار داده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیار
تصویر معیار
آلتی که با آن چیزی سنجیده شود، مقیاس و آلت سنجش، اندازه، پیمانه، سنگ محک و ترازو برای سنجش طلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معیار
تصویر معیار
اندازه و پیمانه، ترازوی زر سنج
فرهنگ لغت هوشیار
بهانه بهانه پوزش دلیلی که و سیله عذر قرار داده شود پوزش، جمع معاذیر
فرهنگ لغت هوشیار
یک دهم ده یک ده یک چیزی یک دهم از شیئی، شتر پرشیر که شیرش کم شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
زرد یا سرخ شده با عصفر: از نیل سوده با قدری آب معصفر زلف بنفشه راست بهر شب خضابها. (محمود صبا)، زرد رنگ، سرخ رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معصال
تصویر معصال
کلاک کج بیل ویژه ای برای آن که شاخه را پایین بکشند، چوگان
فرهنگ لغت هوشیار
انگم: ژد آلو، زین زمخت زینی که پشت ستور را زخم کند صمغ درخت آلو انگم زبخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
هم عصر و هم زمانه، جمع معاصرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصار
تصویر اعصار
گردباد و به عصر درآمدن زمان، دهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمار
تصویر معمار
بسیار عمارت کننده، آنکه عمارت کند و موجب رونق و تعالی گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیار
تصویر معیار
((مِ))
مقیاس و آلت سنجش، سنگ محک و ترازو برای سنجش زر، جمع معاییر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
((مُ ص))
هم عصر، هم زمانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معشار
تصویر معشار
((مِ))
ده یک چیزی، یک دهم از شیئی، شتر پر شیر که شیرش کم شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معصفر
تصویر معصفر
((مُ عَ فَ))
زردرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معمار
تصویر معمار
((مِ))
طراح و سازنده بنا، عمارت کننده، تعمیرکننده، رتبه ای در فراماسونری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معذار
تصویر معذار
((مِ))
حجت، برهان، جمع معاذیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعصار
تصویر اعصار
((اَ))
جمع عصر، روزگاران، زمان ها، دورها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعصار
تصویر اعصار
((اِ))
درآمدن در عصر، گردباد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
هم روزگار، امروزی، امروزین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معمار
تصویر معمار
آبادگر، والادگر، مهراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معیار
تصویر معیار
سنجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
Contemporary
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
contemporâneo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
zeitgenössisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
współczesny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معاصر
تصویر معاصر
современный
دیکشنری فارسی به روسی