جدول جو
جدول جو

معنی مطاوع - جستجوی لغت در جدول جو

مطاوع
سازگار، فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند، فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطواع، عبید، منقاد
تصویری از مطاوع
تصویر مطاوع
فرهنگ فارسی عمید
مطاوع
فرمانبردار رام سازگار فرمانبردار مطیع، موافق سازگار جمع مطاوعین، (لغت) تابع: لوتسوی... و این از باب تفعل است مطاوع سوی
فرهنگ لغت هوشیار
مطاوع
((مُ وِ))
فرمانبردار، مطیع
تصویری از مطاوع
تصویر مطاوع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطاوعت
تصویر مطاوعت
اطاعت کردن، فرمان برداری، موافقت کردن در امری
فرهنگ فارسی عمید
مطاوعه و مطاوعت در فارسی: فرمان بردن گردن نهادن سازگاری فرمان بردن اطاعت کردن، موافقت کردن، فرمانبرداری اطاعت: ... خلفای مصطفی رالله در امر و نهی و حل و عقد دست بر گشاد و فرمان مطلق ارزانی داشت و مطاوعت ایشان را بطاعت خود و رسول ملحق گردانید، موافقت سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطاوعت
تصویر مطاوعت
اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطاوعت
تصویر مطاوعت
((مُ وِ عَ))
پذیرفتن، اطاعت کردن، اطاعت، فرمان برداری، سازگاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطبوع
تصویر مطبوع
گوارا، دلنشین، دلپذیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تطاوع
تصویر تطاوع
گردن نهادن فرمانبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطموع
تصویر مطموع
طمع شده، مورد آز و طمع، آزمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطبوع
تصویر مطبوع
چاپ شده، چیزی که باب طبع انسان باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطالع
تصویر مطالع
مطلع ها، جاهای برآمدن، جاها یا جهات طلوع ستارگان، آغاز کلام ها، جمع واژۀ مطلع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطواع
تصویر مطواع
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، عبید، منقاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متطاوع
تصویر متطاوع
فرمانبردار، سر به زیر فروتن مطیع فرمانبردار، فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطبوع
تصویر مطبوع
خوش آینده و مرغوب طبع، دلچسب، خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مطوی، شکن ها نورد ها پیچیدگی ها جمع مطوی: پیچیده گیها حلقه ها (چنانکه درمار ریسمان روده)، پیچیده ها مقابل منشورات: ناشرمطاوی بوی مشک و عرصه دولت... نتواند شد، شکنها نوردها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مطمع، دیده گاه ها دید ها، جمع مطمع، آزگاه ها آز انگیزه ها جمع مطمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطواع
تصویر مطواع
فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
آز انگیز آرزو طمع شده مورد طمع و آرزو: مامول و مطموع از اهل افاده و استفاده آنکه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مطلع، بر آمد گاهان آغازه ها جمع مطلع: ناگاه بخت خفته بیدار گشت و طلوع کوکب سعدی از افق مطالعم روی نمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطابع
تصویر مطابع
جمع مطبع، چاپخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متطاوع
تصویر متطاوع
((مُ تَ وِ))
مطیع، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطبوع
تصویر مطبوع
((مَ))
خوش آیند، دلپذیر، مطلوب طبع، طبع شده، چاپ شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطامع
تصویر مطامع
((مَ مِ))
جمع مطمع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطالع
تصویر مطالع
((مَ لِ عِ))
جمع مطلع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطابع
تصویر مطابع
((مَ بِ))
جمع مطبعه و مطبع، چاپخانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطواع
تصویر مطواع
((مِ))
فرمان بردار، مطیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطموع
تصویر مطموع
((مَ))
طمع شده، مورد طمع و آرزو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطاوی
تصویر مطاوی
مطوی ها، پیچیده شده ها، در هم پیچیده ها، پیچ دارها، درنوردیده ها، جمع واژۀ مطوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطامع
تصویر مطامع
مطمع ها، چیزهایی که به آن طمع کنند، چیزهایی که مورد طمع و رغبت واقع شود، مورد حرص و آز ها، جمع واژۀ مطمع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطبوع
تصویر مطبوع
Palatable
دیکشنری فارسی به انگلیسی