واقف و هوشمند و آگاه. (ناظم الاطباء) ، آن که مطالعه کند. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). مطالعه کننده. خوانندۀ کتاب و جز آن: همانا که مستمعان و مطالعان این تاریخ این معانی را از قبیل احسن الشعر اکذبه دانند. (جهانگشای جوینی) ، مطالع بلد، مطالعی است که طالع شود با قوسهای فلک البروج از افق آن بلد. (مفاتیح، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مطالع مستقیم فلک، مطالعی است که طالع شود با قوسهای فلک البروج از معدل النهار در خط استواء و آن را به فارسی جوی راست گویند. (مفاتیح، یادداشت مرحوم دهخدا)
جَمعِ واژۀ مطلع. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء) : و از مشارق ممالک و مطالع مسالک او شموس انصاف و... را طلوع داد. (سندبادنامه ص 8). به مهر خاتم دل در اصابعالرحمن به مهر خاتم وحی از مطالعالاعراب. خاقانی. و رجوع به مطلع شود