مطارده. بر یکدیگر حمله کردن: چون منتصر را خبر شد، لشکری پیرامن خیم او درآمده بودند. ساعتی به مطاردت و مجادلت ایشان بایستاد پس روی به هزیمت نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 234). و رجوع به مطارده و مطارده شود
مطارده. بر یکدیگر حمله کردن: چون منتصر را خبر شد، لشکری پیرامن خیم او درآمده بودند. ساعتی به مطاردت و مجادلت ایشان بایستاد پس روی به هزیمت نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 234). و رجوع به مطارده و مطارده شود
مطارده. مطاردت. بر یکدیگر حمله آوردن: و لشکر بر دو جانب آب سغد نزول کردند و جوانان لشکر بر سبیل مطارده کرّ و فرّی می نمودند. (جهانگشای جوینی) جوانان جنگجو از هر جانب یک یک در میدان آیند و بر سبیل مجادله و مطارده دستی بر هم اندازند. (جهانگشای جوینی). با پنج شش کس معدود که اسبان ایشان در زین بود. برنشست و مطارده و مجادلۀ بسیار نمود. (جهانگشای جوینی). - مطارده کردن، بر یکدیگرحمله کردن: قومی آنجا بگذاشته بود تا اگربر عقب لشکری برسد ساعتی مطارده کنند چندانکه میان او و خصم مابینی حاصل آید. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مطاردت و مطارده شود بر یکدیگر حمله بردن. (تاج المصادر بیهقی). حمله آوردن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد و طراد شود
مطارده. مطاردت. بر یکدیگر حمله آوردن: و لشکر بر دو جانب آب سغد نزول کردند و جوانان لشکر بر سبیل مطارده کرّ و فرّی می نمودند. (جهانگشای جوینی) جوانان جنگجو از هر جانب یک یک در میدان آیند و بر سبیل مجادله و مطارده دستی بر هم اندازند. (جهانگشای جوینی). با پنج شش کس معدود که اسبان ایشان در زین بود. برنشست و مطارده و مجادلۀ بسیار نمود. (جهانگشای جوینی). - مطارده کردن، بر یکدیگرحمله کردن: قومی آنجا بگذاشته بود تا اگربر عقب لشکری برسد ساعتی مطارده کنند چندانکه میان او و خصم مابینی حاصل آید. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مطاردت و مطارده شود بر یکدیگر حمله بردن. (تاج المصادر بیهقی). حمله آوردن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد و طِراد شود
باهم بیک آبشخور وارد شدن، ورود (بابشخور)، همزبانی همسخنی: . .} و آن اطناب و مبالغت مقرون بلطافت مواردت از داستان شیر و گاو آغاز افتاده است که اصل آنست ) (کلیله. مصحح مینوی. 26- 2 5)
باهم بیک آبشخور وارد شدن، ورود (بابشخور)، همزبانی همسخنی: . .} و آن اطناب و مبالغت مقرون بلطافت مواردت از داستان شیر و گاو آغاز افتاده است که اصل آنست ) (کلیله. مصحح مینوی. 26- 2 5)