جدول جو
جدول جو

معنی مطارحت

مطارحت((مُ رِ حَ))
مناظره کردن با کسی و جواب گفتن، مشورت کردن
تصویری از مطارحت
تصویر مطارحت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مطارحت

مطارحه

مطارحه
با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن
مطارحه
فرهنگ فارسی عمید

مطاردت

مطاردت
حمله کردن بیکدیگر حمله و ر شدن، حمله: و لشکری را که همه بیاذق رقعه مطاردت مااند در پای پیل میفکن
فرهنگ لغت هوشیار

مطارحه

مطارحه
مطارحه و مطارحت در فارسی: پاسخگویی، سگالش رایزنی مناظره کردن با کسی و جواب گفتن، مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

مطاردت

مطاردت
مطارده. بر یکدیگر حمله کردن: چون منتصر را خبر شد، لشکری پیرامن خیم او درآمده بودند. ساعتی به مطاردت و مجادلت ایشان بایستاد پس روی به هزیمت نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 234). و رجوع به مطارده و مطارده شود
لغت نامه دهخدا

مطارحه

مطارحه
مسئله بر یکدیگر افکندن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی سخن فااوگندن. (زوزنی). با کسی سخن گفتن. (غیاث) (آنندراج). مطارحهالکلام، با هم سخن درافکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مشورت نمودن. (از غیاث) (آنندراج) : بر من پوشیده نیست که پدرم هر چه بکردی و رای زدی چون همگان بگفته بودندی و بازگشته با تو مطارحه کردی که رای تو روشن تر است و شفقت تو دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 454) ، خوش آمد گفتن. (از غیاث) (از آنندراج) ، اصطلاحی است در علم نجوم: و علامات درج و دقایق و ثوانی و ثوالث و روابع و خوامس و... و مقارنه و مطارحه و تثلیث و تربیع و تسدیس بنوشت. (سندبادنامه ص 64). رجوع به ترکبیهای مطارح شود
لغت نامه دهخدا

مطارحات

مطارحات
با هم سخن انداختن ها و خوش آمد و تملق ها. جَمعِ واژۀ مطارحه. (از غیاث) (از آنندراج). و رجوع به مطارحه شود
لغت نامه دهخدا

مطارح

مطارح
مطرح ها، طرح شده ها، مورد بحث قرار گرفته ها، محل های طرح کردن، محل های انداختن، جاهای افکندن، جمعِ واژۀ مطرح
مطارح
فرهنگ فارسی عمید