جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مطاردت

مطاردت

مطاردت
حمله کردن بیکدیگر حمله و ر شدن، حمله: و لشکری را که همه بیاذق رقعه مطاردت مااند در پای پیل میفکن
فرهنگ لغت هوشیار

مطاردت

مطاردت
مطارده. بر یکدیگر حمله کردن: چون منتصر را خبر شد، لشکری پیرامن خیم او درآمده بودند. ساعتی به مطاردت و مجادلت ایشان بایستاد پس روی به هزیمت نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 234). و رجوع به مطارده و مطارده شود
لغت نامه دهخدا

مواردت

مواردت
با هم به یک آبشخور وارد شدن، با هم در یک جا فرود آمدن
مواردت
فرهنگ فارسی عمید

مواردت

مواردت
باهم بیک آبشخور وارد شدن، ورود (بابشخور)، همزبانی همسخنی: . .} و آن اطناب و مبالغت مقرون بلطافت مواردت از داستان شیر و گاو آغاز افتاده است که اصل آنست ) (کلیله. مصحح مینوی. 26- 2 5)
فرهنگ لغت هوشیار

مطارده

مطارده
مطارده. مطاردت. بر یکدیگر حمله آوردن: و لشکر بر دو جانب آب سغد نزول کردند و جوانان لشکر بر سبیل مطارده کرّ و فرّی می نمودند. (جهانگشای جوینی) جوانان جنگجو از هر جانب یک یک در میدان آیند و بر سبیل مجادله و مطارده دستی بر هم اندازند. (جهانگشای جوینی). با پنج شش کس معدود که اسبان ایشان در زین بود. برنشست و مطارده و مجادلۀ بسیار نمود. (جهانگشای جوینی).
- مطارده کردن، بر یکدیگرحمله کردن: قومی آنجا بگذاشته بود تا اگربر عقب لشکری برسد ساعتی مطارده کنند چندانکه میان او و خصم مابینی حاصل آید. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مطاردت و مطارده شود
بر یکدیگر حمله بردن. (تاج المصادر بیهقی). حمله آوردن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد و طِراد شود
لغت نامه دهخدا