جدول جو
جدول جو

معنی مصاحب - جستجوی لغت در جدول جو

مصاحب
هم صحبت، یار، همدم، ملازم، معاشر
تصویری از مصاحب
تصویر مصاحب
فرهنگ فارسی عمید
مصاحب
همدامون همگوی همدم مصاحبت کننده، هم صحبت یار همدم: پسر برادرش یاقوتی وقتلمش بن اسرائیل پسر عمش هر دو مصاحب و ملازم او بودند. . ، جمع مصاحبین
فرهنگ لغت هوشیار
مصاحب
((مُ حِ))
هم صحبت، هم نشین
تصویری از مصاحب
تصویر مصاحب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
گفتگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصاحبت
تصویر مصاحبت
همنشینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
با کسی صحبت داشتن، هم صحبتی، همدمی، جلسه ای رسمی که در آن شخصی به پرسش هایی که از او می شود پاسخ می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحبت
تصویر مصاحبت
با کسی صحبت داشتن، با کسی یار و همدم شدن، همدمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
با کسی صحبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاحبت
تصویر مصاحبت
هم صحبت شدن با کسی، یار شدن، همدم گشتن، هم صحبتی، همدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
((مُ حَ بَ یا بِ))
همراه کردن، همراه شدن، گفتگو کردن، هم صحبت بودن
مصاحبه مطبوعاتی: رادیویی، تلویزیونی، گفت و گو با شخصیت سیاسی، فرهنگی، ادبی، علمی یا هر کس دیگر به منظور پخش از رادیو و تلویزیون یا درج در مطبوعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاحبت
تصویر مصاحبت
((مُ حَ بَ))
همراه کردن، همراه شدن، گفتگو کردن، هم صحبت بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصاحب
تصویر تصاحب
به چنگ آوری
فرهنگ واژه فارسی سره
دست اندازی -1 صاحب شدندر تصرف خود آوردن، دست انداختن، تصرف، دست اندازی. یا تصاحب دختر یا زنی. با او آرمیدن بر او دست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاحب
تصویر تصاحب
صاحب شدن، چیزی را تصرف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصائب
تصویر مصائب
مصیبت ها، سختی ها، رنج ها، اندوه ها، جمع واژۀ مصیبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاعب
تصویر مصاعب
شداید، مشقت ها، سختی ها، گرفتاری ها، جمع مصعب، مصعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحف
تصویر مصاحف
مصحف ها، نامه ها و اوراقی که آن ها را در یک جلد جمع کرده باشند، کتاب ها، قرآنها، جمع واژۀ مصحف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحف
تصویر مصاحف
کتابها و کراسه ها، قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصابح
تصویر مصابح
جمع مصباح، چراغ ها، کاسه ها، جام های غار جی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصائب
تصویر مصائب
جمع مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مصیبت: ... اما بحکم آنک همه ساله در مصاید مرغان می بودیم و در مصایب ایشان بمصیبت خویش شریک
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مصعب، گشن ها و دشواری ها جاهای دشوار سختیها شداید مشقات توضیح باین معنی جمعی است بی مفرد، جمع مصعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاحب
تصویر تصاحب
((تَ حُ))
در تصرف خود آوردن، صاحب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاحف
تصویر مصاحف
((مَ حِ))
جمع مصحف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصایب
تصویر مصایب
((مَ یِ))
جمع مصیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاعب
تصویر مصاعب
((مَ عِ))
جمع مصعب، دشواری ها و سختی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
(پسرانه)
دارنده، مالک، دارا، سرور، همنشین، یار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
دارنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
معاشر، ملازم، یار، دوست، مالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
مالک، ملازم، معاشر، یار و دوست، هم صحبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاب
تصویر مصاب
مصیبت زده، سختی دیده، راست و درست، به هدف رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاب
تصویر مصاب
مصبّ ها، محل هایی که آب رودخانه وارد دریا می شود، جاهای ریزش آب، جمع واژۀ مصبّ
فرهنگ فارسی عمید
جمع مصب، پیله ها پیلگان رنج رسیده رنجور، تموکیده (به هدف رسیده)، راست آمده جمع مصب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
((حِ))
معاشر، هم صحبت، همراه، مالک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
((~. شَ عَ))
آن که شریعتی آورده، پیغمبر، پیغمبر اسلام
فرهنگ فارسی معین