- مشی (پسرانه)
- نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان، برابر با آدم در اسطوره های سامی
معنی مشی - جستجوی لغت در جدول جو
- مشی
- راه رفتن، رفتار، روش
- مشی
- روش و رفتن، رفتار، راه، طریق
- مشی ((مَ))
- راه رفتن، روش، رفتار، خط مشی، راهی که در پیش دارند، خط سیر، روش شخصی در زندگی، طریقه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اشاره کننده، مشورت کننده
خواستن، اراده و خواست خداوند
برافراشته، بلند، محکم، استوار
پیر شدن، سفید شدن مو، پیری و سفیدی موی
گچ کاری شده، آنچه با گچ یا آهک اندود شده، استوار و بلند
کینه توز
شانه شده
در تازی کهن: نشان دهنده نمارنده (نمار اشاره)، سگالشگر رایزن و در تازی نوین: سپهبد اشاره کننده، مشورت کننده: رای زننده: صاحب الرای والکمالات مبارک مشیر همایون وزیر. . ، جمع مشیرین
محکم و استوار
دلیر، کوشا، رگمند (غیرتمند)
در آمیخته، یاخته گنی گنیاخته (سلول جنسی)
خواستن، اراده، خواست خداوند
زالی سپیدی موی پیر شدن سفید موی گردیدن، پیری: شاید که مرد پیر بدین گه جوا شود گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب. (رودکی)
راه رفتن، روان گشتن
راه رفتن، قدم زدن، روان گشتن، پیاده روی
نام پدر داوود پیغمبر (ع)
جمع رشوه، بلکفت ها بدکندها پارک ها
اندرونه، گیاه خشک
ترسیدن، هراسان
پستانداری از راسته جوندگان که خاص نواحی گرم و معتدل آسیا و افریفا و اروپاست. این جانور نسبتا قوی و جثه اش تقریبا باندازه روباه و دارای تیرهای نوک تیز و بالنسبه طویلی است که سطح پشت وی را فرا گرفته خار پشت تیر انداز