معنی مشی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با مشی
مشی
- مشی
- نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان، برابر با آدم در اسطوره های سامی
فرهنگ نامهای ایرانی
مشی
- مشی
- راه رفتن، روش، رفتار، خط مشی، راهی که در پیش دارند، خط سیر، روش شخصی در زندگی، طریقه
فرهنگ فارسی معین
مشی
- مشی
- داروی مسهل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- دواء مشی، کارکن. مسهل
لغت نامه دهخدا
مشی
- مشی
- تدبیر، راه، رفتار، روال، روش، سیاست، شیوه، طریقه، رفتن، راه رفتن، ره نوردی، راه پیمایی، مسیر، خطسیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد