جای تخت، محل جلوس پادشاه، پایتخت، شهری که مرکز سیاسی یک کشور و محل اقامت پادشاه یا رئیس جمهوری و هیئت دولت باشد، دارالسلطنه، دارالخلافه، سواد اعظم، عاصمه، دارالملک
جای تخت، محل جلوس پادشاه، پایتَخت، شهری که مرکز سیاسی یک کشور و محل اقامت پادشاه یا رئیس جمهوری و هیئت دولت باشد، دارُالسَلطَنِه، دَارُالخِلافَه، سَوادِ اَعظَم، عاصِمِه، دارُالمُلک
هنگام چاشت، وقت چاشت، هنگامی از روز که آفتاب برآمده باشد، هنگام چاشت خوردن، چاشتگاهی، چاشتگاهان، برای مثال بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند / به چاشتگاه غمین، شادمان شدند به شام (فرخی - ۲۴۱)
هنگام چاشت، وقت چاشت، هنگامی از روز که آفتاب برآمده باشد، هنگام چاشت خوردن، چاشتگاهی، چاشتگاهان، برای مِثال بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند / به چاشتگاه غمین، شادمان شدند به شام (فرخی - ۲۴۱)
مشتات. مشتا. (منتهی الارب). خانه زمستانی. (مهذب الاسماء). سرماجای. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشتی ̍. (اقرب الموارد) : تا سخن به بحث نواحی خراسان رسید و از مربع و مصیف و مشتاه آن پرسید. (جهانگشای جوینی). و پادشاه در ’لم سر’ که مشتاه آن حدود بود مقام فرمود. (جهانگشای جوینی). و چون سلطان به شهر رسید خرابیها را مرمت فرمود و زمستان را عزیمت مشتاه مازندران به تقدیم رسانید. (جهانگشای جوینی). و قاآن بفرمود تا میان بلاد ختای و موضع مشتاه از چوب و گل دیوار کشیدند. (جهانگشای جوینی). و از آنجا روان گشتی، چنانکه آخر فصل خریف که ابتدای فصل زمستان ایشان است به مشتاه رسیدی. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مشتا شود
مشتات. مشتا. (منتهی الارب). خانه زمستانی. (مهذب الاسماء). سرماجای. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مَشتی ̍. (اقرب الموارد) : تا سخن به بحث نواحی خراسان رسید و از مربع و مصیف و مشتاه آن پرسید. (جهانگشای جوینی). و پادشاه در ’لم سر’ که مشتاه آن حدود بود مقام فرمود. (جهانگشای جوینی). و چون سلطان به شهر رسید خرابیها را مرمت فرمود و زمستان را عزیمت مشتاه مازندران به تقدیم رسانید. (جهانگشای جوینی). و قاآن بفرمود تا میان بلاد ختای و موضع مشتاه از چوب و گل دیوار کشیدند. (جهانگشای جوینی). و از آنجا روان گشتی، چنانکه آخر فصل خریف که ابتدای فصل زمستان ایشان است به مشتاه رسیدی. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مشتا شود