- مشایعت
- پیروی کردن، در پی کسی رفتن، بدرقه کردن، مسافتی دنبال مسافر یا مهمان رفتن
معنی مشایعت - جستجوی لغت در جدول جو
- مشایعت
- چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت، پیروی کردن
- مشایعت ((مُ یِ عَ))
- بدرقه کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
بیعت کردن
با کسی دوستی کردن
پس آینده، به درگه رونده بدرهه کن بدرهه گر کسی که از دنبال دیگری رود، کسی که بدنبال مسافر رود بدرقه کننده، جمع مشایعین
کسی که از دنبال بیاید، کسی که به بدرقۀ مسافر برود، بدرقه کننده
در پی کسی رفتن پیروی کردن کسی را: همه ما عروس و داماد را تا خانه داماد مشایعت کردیم، بدرقه کردن مسافر را
همکاری، همان بازی، میان وندی
ناسازی، نایکسانی، ناسازگاری
بازگشت
جمع شائعه، سرت ها (اخبارراست و دروغ) مونث شایع خبری که شیوع یافته (راست یا دروغ)، جمع شایعات
یکدیگر را دشنام دادن
با هم خوابیدن، همخوابگی
با هم کشتی گرفتن، کشتی گیری
کینه و دشمنی نمودن با یکدیگر
یکدیگر را فریب دادن، خدعه کردن
باهم شریک شدن، شرکت کردن با هم
مانند و شبیه یکدیگر شدن، مشابهت
جدایی، تضاد، دشمنی، خصومت، تفاوت
شبیه هم بودن مانند هم شدن، همانندی
شتاب کردن، شتافتن، بر یکدیگر پیشی گرفتن
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
جمع شدن باهم، جماع کردن، هم بستر شدن با زن
اطاعت کردن، فرمان برداری، موافقت کردن در امری
با کسی به راه افتادن و با او در رفتن برابری کردن
رجوع کردن، بازگشتن، توبه کردن، بازگشتن به سوی خدا
پیروی، از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت
به یکدیگر فخر کردن به شرف و بزرگی، مطلع شدن بر چیزی، سمت اشراف و مفتشی داشتن بر کسی
به یکدیگر ضربه و لطمه زدن، همدیگر را طرد کردن یا کشتن
یکدیگر را راندن و دور کردن، از کسی حمایت و طرف داری کردن، دفاع کردن، سهل انگاری در انجام کاری، تعلّل کردن
جمع مائعه، آبگونگان جمع مایعه (مایع)
از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات